نگاهی به شخصیت و زندگانی حضرت زینب کبری(س) - دانشکده فنی و مهندسی کبودرآهنگ
زینب کبری (سلام الله علیها) شاه بیت غزل عشق و عرفان
سالهای برداشت کشت بذر هجرت و جهاد در رسیده بود، ماه مور پیروزمند نیروی اسلام در پایگاه اصلی شرک و کفر در شکل «عده القضاء» لبار بهار فصل رویش سبز گلستان نبوی را خبر داده و نشان میداد.
مکه که تا آن زمان به عنوان عمدهترین کانون حکومت کفر و شرک در جزیره العرب تعریف میشد و همه اردوگاههای ورشکسته و فروپاشیده نفاق و الحاد چشم امید بدانجا بسته بودند. در پی دیپلماسی متحرک و فعال پیامبر(ص) و به دنبال مانور نظامی نیروهای اردوگاه اسلام، بی کمترین مقاومتی دو سوی مسلمانان آغوش گشوده و استقبال میکند و معادله قدرت را در سطح منطقه و تا حدودی نیز در سطح دنیای آن روز به نفع حرکت اسلام و نظام نبوی دگرگون میسازد و فصل سبز رویش اسلام در جان جهان آن روز را به نمایش میگذارد که:
«اذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک ...»
بامداد این بهاران، گلستان نبوی در تماشای ریزش رنگین کمان زیباییها از آسمان آبی رنگ عشق علوی است که زمین خاکستری را لالهگون میسازد. آری در چنین بهارانی، نسیم برآمده از کرانه دریای معرفت، شمیم عطر دل انگیز محبت را پراکنده و دیوان عصمت را گشوده و صحیفه رسالت را ورق زده و آن رنگین کمان زیبایی را در گلبرگ هدایت به اهتزاز آورد و شرط داشت برداشت نبوی را ترسیم و به نمایش گذارد.
چه آنکه بانوی بزرگ اسلام زینب کبری(س) ولادت یافت.
باری «زینب» (س) متولد شد.
چهار ساله بود که در سال 11 هـ پیامبر(ص) در میگذرد و او شاهد بحران سیاسی و انحراف رهبری و ستمزدگی پدر میشود و پس از گذشت زمانی بس کم و کوتاه به استقبال رنج و شهادت مادر بزرگوارش زهرای مرضیه (س) میرود.
از آن پس با گذر از دوره بیست و پنجساله درد اندوه سکوت امام و رجعت امت و در حالی که هنوز شیرینی اقبال و استقبال مردم را در آن بیعت عمومی بخشیده بود، دیگر بار به تماشای صحنهسازی غوغاسالاری بحران آفرینی و کارشکنی احزاب و گروهک های حسدورز نابخرد و قدرتمدار کینه توزی مینشیند که روغن چراغ خردشان سوخته و نیروی درک و شعورشان ریخته و توانایی تحرک و پویایی همراه با زمان را از دست داد و همانگیز همه را و همه جا را خاکستری میبینند و سودای بدویت قبل از مدنیت را در دل دارند.
چهار سال و اندی بدین گونه سپری میشود و در حالی که 35 بهاراز عمرش می گذرد رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر میشود.
از آن پس، نظارهگر انواع بازیگری ها و دسیسهکاریهای حزب اموی و احزاب همسوی آنان علیه برادر بزرگش میباشد و تا سرانجام در انتهای نه سال تکرار ترجیع بند مظلومیت شاهد شهادت امام مجتبی(ع) را در آغوش میگیرد.
قهرمان قصه پر غصه و غم انگیز ما در حالیکه چهل و چهار ساله است، یک دوره دهساله اعمال فشار و ایجاد تنگناهای همه جانبه امویان علیه علویان را نیز تحمل کرده و تا بالاخره در گاهیکه نیمه دوم از دهه ششم عمرش را آغاز میکند به استقبال از گزینش مسئولانه هجرتی کارساز میرود.
رجب سال 60 هـ در پی ایستادگی امام حسین برابر بیعت خواهی خلیفه وقت از میان گزینههای فراروی همراهی برادر و امام خویش را مسئولانه میپذیرد و در ادامه آن همه رنج ، رنج هجرتی سرنوشت ساز و تمدن آفرین را نیز پذیرفته و تحمل میکند.
حکومت مدنیت ساز آن شاه بیت غزل عشق و عرفان که از پایگاه خانه رسول آغاز شده با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سیر و سفر، سرانجام در بستری از رنج و درد و خطر در پایانه کربلا به بار مینشیند.
کربلا پایانه است اما نه به معنی موقت و ایستگاه بلکه به عنوان معبر و گذرگاه،چه آنکه کربلا یک تاریخ است و تاریخ معبر است.
حضرت زینب از آن پایانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراجوار میسازد و در حالی که در نیمه دوم دهه ششم عمرش کولهبار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعیت حرکت امت را در بستری از هجران به اهتزاز درآورده و بر آن است تا با گذر عزتمندانه از خرابههای کاخ اموی شاعرانهترین غزل عرفان را از بلندای تاریخ، برای همگان به ویژه آیندگان ترنم کند که:
قوم دیگر میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
سنگ اندر راهشان گوهر بود زهر اندر کامشان شکر بود
بدینسان دیوان زندگی زینب کبری(س) مثنوی رنج ستیز و ترجیع بند حدیث مظلومیت و ترکیب بند مقاومت و قصیده زیبایی و رهایی است که شاه بیت غزل آن این است که (ما رأیت الا جمیلا) هر آن چه دیدم زیبا بود.
وارث صلابت علی(ع) و شهامت فاطمه (س)
به مناسبت سالروز ولادت زینب کبری(س)
زینب کبرا سلام الله علیها وارث صلابت علی (ع) و شهامت فاطمه سلام الله علیها بود. زینب کبری بزرگ بانویی بود که اوصاف پدر مادر و برادران معصومش در آینهی وجودش تجلی داشت و وسعت ظرفیت وجودی این بانوی بزرگ چنان بود که توانسته بود از بوستان معرفت بزرگترین قهرمانان اهل بیت عصمت و طهارت نهایت بهرهی معنوی را نصیب خویش کند.
زینب کبری در صحنهی تدبیر و درایت و علم و فراست چنان برجسته بود که به عقیله بنی هاشم شهرت داشت و استواری اراده و تدبیرش در نزد بزرگان اهل بیت مورد ستایش بود.
دامنه و عمق دانش زینب کبری چنان وسعت داشت که ائمه معصوم نیز این ویژگی زینب قهرمان را میستودند. امام سجاد علیهالسلام ،زینب کبری سلام الله علیها را به عنوان دانشمند فهیم معرفی کرده و خطاب به آن بانوی بزرگ میفرمود: سپاس خدای را که شما دانشمندی بدون معلم هستید.
چون حضرت زینب کبری از بوستان دانش پدر، مادر و برادران معصومش بهره وافر برده بود، دامنة علم و دانشش وسیع بود و با نقل حدیث از آن بزرگواران به نشر معارف اهل بیت همت گماشته بود. زینب کبرا در تربیت دینی، زنان عصر خویش تلاش گستردهای داشت و بسیاری از بانوان آن عصر با بهرهگیری دانش و معرفت زینب کبرا در مراتب معنوی گامهای بلند برداشتند. زینب کبری حیات پرثمر خویش را صرف نشر معارف توحیدی و ایفای مسئولیتهای الهی کرد و با شرکت قهرمانانه در بزرگترین حماسه تاریخ بشر، نام خود را به عنوان قهرمان این حماسه، جاودانه ساخت. آن بزرگوار در همة صحنههای کربلا یار و یاور برادر بزرگوارش امام حسین علیهالسلام بود و با حضور فعال خویش نهضت عاشورای حسینی را پشتیبانی میکرد. در واقعه کربلا گر چه حضرت زینب حضور فعال داشت و از عناصر مهم و محوری این حماسه بزرگ بود،اما بخش عمده رسالت این بانوی بزرگ زمانی آغاز شد که واقعة کربلا در ظاهر با شهادت امام حسین علیه السلام خاتمه یافت. این فصل از زندگانی زینب کبری که اوج رسالت آن بانوی بزرگ است با ابلاغ پیام دشمنان اهل بیت از مدتها قبل در تلاش بودند که در میان مردم عراق که کوفه مرکز آن بود و تعداد زیادی از ساکنانش از اهل بیت پیروی میکردند، نسبت به اهل بیت ذهنیت منفی ایجاد کنند. در جریان واقعة کربلا یزید و اطرافیانش گمان میکردند که موفق به ایجاد این ذهنیت منفی شدهاند و از آن پس در عراق چندان مشکلی نخواهند داشت.
وارد کردن کاروان اسرای کربلا به شهر کوفه نیز به منظور نمایش دادن این موقعیت بود. اما زمانی که کاروان اسرای اهل بیت از کربلا وارد کوفه شد، حضرت زینب کبری چنان رفتار کرد که عرصهای که قرار بود موفقیت دستگاه اموی در آن به نمایش گذاشته شود به عرصة ابراز کینه و نفرت نسبت به دستگاه اموی تبدیل شد. در همین هنگام بود که زینب کبری برای اولین بار پس از واقعة کربلا با انبوهی از مردم روبرو شد و رسالت پیام رسانی خویش را با شجاعت علی وار انجام داد. زینب کبری در جمع مردم کوفه خطبة مشهور خویش را چنان متقن و با صلابت قرائت کرد که احوال مردم کوفه دگرگون شد. در این واقعه، زینب کبری به دشمنان اهل بیت نشان داد قادر است آثار تبلیغات دستگاه اموی را از اذهان مردم بزداید و مشعل اسلام ناب محمدی را روشن و پرفروغ نگه دارد.
زینب کبری در مجامع و محافل دیگری که پس از این واقعه در مسیر حرکت کاروان اسرای اهلبیت به مناسبتهای مختلف تشکیل میشد، همین روش شجاعانه را در پیش گرفت و با صلابت تمام به پاسداری از ارزشهای دینی به پا خواست و در میان جامعة جهل زدة آن روزگار به روشنگری پرداخت.
سخنان تاریخی و شکنندة زینب کبری در برابر سران اموی در کوفه و شام از این گونه محافل بود و آن بانوی بزرگوار بدون کوچکترین ترسی به بیان حقایق پرداخت و در هر مجلس چنان طوفانی برپاکرد که سران حکومت اموی از قدرت فوقالعاده زینب کبری در ایجاد قیام عمومی و تحت تأثیر قرار دادن مردم به وحشت میافتادند.
بعد از واقعة جانسوز کربلا، زینب کبری همچون خورشید پرفروغی بود که هر جا قدم نهاد فضای تیره و تار آنجا را روشن میکرد و مردم با وجود نور مقدس او جامة جهل میدریدند و با حقایق زمان آشنا میشدند.
گر چه زینب کبری بعد از واقعة کربلا چندان نزیست ولی در همان مدت کوتاه انقلابی به پا کرد و بذر آگاهی در سراسر جامعة اسلامی بیفشاند. بذری که زینب کبری در آن روزگار تباهی و سیاهی بیفشاند، بعد از مدت کوتاهی سبز شد و طومار ستمگرترین دستگاه حکومتی تاریخ اسلام را در هم پیچید.
عظمت رسالت زینب کبری نیز از همین امر روشن میشود که زیرا این زینب بود که آخرین ضربه را بر پیکر حکومت اموی وارد آورد و با روشنگری خویش زمینة سقوط آن ها را فراهم آورد.
اهل بیت نبوت از روزگار امام علی علیه السلام کمر به قطع ریشة ستم اموی بستند و هر کدام از این قهرمانان توحید ضرباتی بر آن وارد آوردند اما شرایط اندوهباری که در آن روزگار بر جامعة اسلامی حاکم بود اجازه نداد که ریشة ستم اموی از بن برآید.
اما بعد از واقعة کربلا زینب کبری با بهرهگیری از ثمرة ضربات پیشین و به پشتوانه تقابل پدر و برادران بزرگوارش با کفر اموی با سرانجام با سلاح رونگری آخرین ضربه را بر پیکر ستم اموی وارد کرد و زمینة پاک شدن جامعة اسلامی از لوث وجود آنان را فراهم آورد.
ولادت مبارک بانوی قهرمان کربلا را به همة زنان شجاع و عفیف مسلمان به ویژه پرستاران گرامی و ایثارگر تبریک میگوییم.
زینب (س) پیام آور عاشورا
حضرت زینب(س) در پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری، دو سال یا سه سال پس از ولادت حضرت امام حسین علیه السلام به دنیا آمدند. پس از ولادت، مادر ایشان حضرت فاطمه سلام الله علیها برای نامگذاری به پدرش حضرت علی علیه السلام اختیار می دهند. اما حضرت علی علیه السلام این امر را به پیامبر اکرم (ص) واگذار می کنند. پیامبر اکرم که آن روزها در سفر بودند، پس از بازگشت از سفر از تولد او با خبر می شوند و وقتی طفل را برای نامگذاری نزد پیامبر بردند، حضرت فرمود: «من هیچ گاه از جانب خود این کار را نمی کنم و بر خدای تعالی پیشی نمی گیرم». در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خدای تعالی نام این مولود را زینب نهاده است.
زینب سلام الله علیها تحت تربیت جدش پیامبر (ص) و پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) قرار گرفت و سالهای کودکی را با برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) سپری کرد و در سال هفدهم هجری با پسر عموی خود، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، ازدواج کرد و ثمره این ازدواج پنج فرزند بود به نام های محمد، جعفر، عون، علی و ام کلثوم، که عون و محمد در کربلا در رکاب دائی بزرگوارشان امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.
حضرت زینب به جهت علاقه فراوانی که به برادرش امام حسین داشت، هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط کرد که هر گاه امام حسین خواست به سفر برود، زینب بتواند همراه برادرش برود و عبدالله از رفتن وی ممانعت نکند. بنابراین در سفر امام حسین به کربلا حضرت زینب نیز به همراه امام و یار و پشتیبان ایشان بود. پس از شهادت امام نیز حضرت زینب رهبری کاروان خاندان نبوت را بر عهده گرفت و از فرزند برادرش علی بن الحسین السجاد(ع) حمایت و پشتیبانی می کرد. روز عاشورا یکی از سخت ترین و دردناک ترین روزها برای زینب (س) بود. او می دید چگونه لشکر عمر سعد، فرزندان و ذریه رسول خدا را به شهادت می رسانند و سر از بدنشان جدا می سازند. او در مقابل این اعمال احساس وظیفه می کرد و در برابر این معایب خویشتنداری کرده و سرپرستی خاندان عصمت را بر عهده گرفت. در ماجرای غم انگیز کربلا، منابع در چند جا از زینب نام برده اند. یکی در وقتی که علی اکبر(ع) به زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. نقل شده است که زینب خود را به میدان رسانید و روی کشته علی اکبر انداخت و صدا را به «یا اخیاه و یا اخیاه» و امهجه قلبا» بلند کرد تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهی که با دیدن پیکر قطعه قطعه علی اکبر بر حضرت وارد شده، بکاهد. در جای دیگر می بینیم که فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) به نام عبدالله، با دیدن پیکر به خاک افتاده عمو، از خیمه بیرون می دود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در این جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده که «خواهر جان! این کودک را نگهدار» زینب فورا می دود و عبدالله را می گیرد، اما کودک دست خود را از دست عمه می کشد و بالاخره خود را به عمو می رساند و روی بدن نازنین عمو به دست آن سنگدلان به شهادت می رسد و دیگر جایی که از زینب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامی که امام حسین(ع) برای خداحافظی به نزد زنها می آید و زینب را مخاطب ساخته و جامه کهنه ای می خواهد تا زیر لباس های خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتی نکنند و بدن وی را برهنه نسازند.
زینب سلام الله علیها در تمام صحنه ها چون کوهی استوار، مقاومت کرد تا رسالتی را که بر عهده گرفته با شایستگی به سرانجام رساند.
حضرت زینب پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زیاد حضور یافت و سخنان آتشینی ایراد کرد. کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود». اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله». پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند». سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است... به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»
ابن زباد اندکی به آن منظره رقت بار نگاه کرد و دستور داد امام را رها کنند و بدین ترتیب، حضرت زینب(س) از جان امام زمان خود محافظت کرد.
خورشیدی که هرگز غروب نخواهد کرد
دخت والای علی(ع) و فاطمه (س)، عاشورا و صحنه خونین کربلا را پشت سر گذارده و سرانجام وارد مدینه النبی شده است. بدیهی است حالت زینب(س) با قبل از عزیمت از مدینه به سوی عراق و کربلا تفاوت پیدا کرده است.
«زینب» (س) با آن عظمتی که از اول دامن زهرا(س) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود در عین حال زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.[1]
اکنون که زینب(س) پس از آن همه مصائب و ارات به شهر پیغمبر(ص) وارد شده و مردم مدینه به استقبال خاندان پاک پیامبر آمده اند، دیگر آرام ندارد، زینب چه در مسجد و چه در خانه یا در هر اجتماعی سخن می گوید، ستمهای آل امیه فاسد را برای مردم مدینه بازگو می کند، شهادت مظلومانه برادرش حضرت حسین(ع) و فرزندان و برادران و یاران باوفایش را به دست مزدوران سفاک اموی بیان می کند. فریاد شیون از مردم مدینه بلند می شود، در اثر خطابه های پرشور و افشاگرانه زینب(س) شعله های بیداری در مردم مدینه برافروخته می شود.
فرماندار مدینه که خود از مزدوران اموی است، برای فرمانده ناپاکش یزید، گزارش سخنان زینب(س) و بیداری و شورش مردم مدینه را می نویسد. با گفتار زینب(س) اوضاع کاملاً متشنج می شود نه تنها مردم آماده نهضت و قیام علیه حاکمان فاسد اموی می شوند، بلکه زمامداران ناپاک و همان کسانی که به غلط تصور می کردند با شهادت حسین فاتح و پیروز خواهند شد و این باصطلاح پیروزی را جشن می گرفتند، اکنون می کوشند که گناه این جنایات وحشتناک را به گردن دیگری بیندازند. یزید این حاکم فاسد و عیاش می گفت: «خدا لعنت کند زاده مرجانه را!» و عبید زیاد این دیکتاتور خون آشام، گناه را به گردن فاسد و تبهکار دیگری به نام عمر بن سعد می انداخت... هیچ جای مدینه و مکه، حتی کوفه و شام برای ظالمان و خودفروخته گان اموی جای امنی نبود.
گاهی حتی همسرانشان از آنها روی گردان و متنفر می شدند...
آری، همه این ها، در نتیجه سخنان توفنده و خطابه های آتشین زینب کبرا قهرمان کربلا، چه در کوفه و شام و چه در مدینه بود.
قیام توابین به رهبری «سلیمان بن صرد خزائی» و قیام مختار و به همراه آنان، ابراهیم فرزند برومند و شجاع مالک اشتر نخعی و عبدالله، فرزند حنظله غسیل الملائکه در اثر خطابه های آتشین و سخنان پر شور شیر زن کربلا، زینب(س) به وقوع پیوست و حدود 4 سال بیشتر نگذشته بود که علاوه بر مجازات عاملین و آمرین فاجعه کربلا، طومار حکومت ننگین اموی در هم پیچیده شد و همان گونه که زینب(س) در کاخ پوشالی یزید، خطابه به آن عنصر ناپاک چنین فرمود: «فکد کبدک واسع سعبک ... لا تمحو ذکرنا ...» [2] یزید! هر آنچه می خواهی مکر و فریب و سعی خود را به کار گیر ... اما توان آن را هرگز نداری که ذکر خبر ما را از یادها بیرون ببری ... دوران زندگی و عیش تو به سرعت فناپذیر و از بین رفتنی و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد بر می آورد که : «لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد.» آری، این پیشگویی زینب کاملاً به حقیقت پیوست. اما عمر زینب نیز پس از واقعة عاشورا طولانی نشد، قریب به یکسال و نیم پس از عاشورا، یعنی در روز 15 رجب سال 62 هجری زینب(س) (از نظر ظاهر) خاموش شد، ولی سخنانش مسیر تاریخ را تغییر داد.
محل دفن حضرت زینب(س)
در محل دفن آن حضرت بزرگوار اختلاف است. بعضی مانند: مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه محل دفن حضرت زینب (س) را مدینه دانسته و برخی دیگر مانند سید یحیی بن حسن عبیدلی نسابه در کتاب اخبار الزینبیات محل دفن را در مصر و عده ای از مورخین محل دفن آن بانوی قهرمان را در شام می دانند.
تفاوتی ندارد که محل دفن در کجا بوده است. تفاوتی ندارد که خورشید کجا غروب کرده است. آنچه اهمیت دارد شعاع آن آفتاب روشنایی بخش است که در طول زمان غروب نمی کند. [3]
«حضرت زینب(س) پیام آور انقلاب خونین نینوا»
از روزی که حضرت سیدالشهدا تصمیم گرفت بانوان و فرزندان خود را به کربلا ببرد بسیاری از صحابه و بزرگان می گفتند: حالا که خودت در این تصمیم خطیر تجدید نظر نمی کنی و از این مسافرت چشم پوشی نمی نمایی لااقل زنان و فرزندان را با خود نبر، چرا که یزید و اطرافیان وی به هیچ کس رحم نمی کنند. این افراد از سر دلسوزی و شفقت این مسائل را با حضرت در میان گذاشتند و فقط ظاهر قضایا را می دیدند و البته درست هم می گفتند. حتی پس از حادثه خون بار سال 61 هجری، کثیری از مورخان، عالمان و عموم شیعیان گفته اند و نوشته اند: ای کاش امام بانوان را در آن گردباد هولناک نمی برد، ای کاش بانوان به ویژه حضرت زینب کبری و فرزندان خردسال به اسارت ظالمان و شب پرستان نمی رفتند.
اما امام حسین(ع) باطن قضایا را می دید که از چشم بسیاری، به ویژه زمان وقوع حادثه کربلا پوشیده بود. نهضت عاشورا دارای دو مقطع مهم است که بدون فهم این دو مقطع و ارتباط تنگاتنگ این دو، تفسیر انقلاب عاشورا ناقص و ابتر خواهد بود. مقطع اول از بعد از شهادت حضرت امام حسن(ع) تا ظهر عاشورای سال (61) هجری را در بر می گیرد. در این مقطع امام حسین و یاران و اصحاب اندکش که در صلابت و استواری و وفاداری بی نظیر بودند، رسالت خود را از ابلاغ پیام تا شهادت به انجام رساندند. مقطع دوم انقلاب بعد از ظهر عاشورا شروع می گردد، در این مقطع بانوی بزرگ اسلام زینب کبری و امام سجاد(ع) رسالت عظیم و تاریخی ابلاغ پیام شهادت امام حسین(ع) و اصحاب وفادارش را در دشت خونین نینوا به عهده گرفتند. نظر به این که در آن ایام امام سجاد بیمار بودند، نقش حضرت زینب بسیار برجسته و بنیادی بود. در اینجاست که پاسخ سؤال دلسوزان، اصحاب و مورخان روشن می گردد که چرا امام بانوان را با خود برد، اگر بعد از واقعه عاشورا افشاگری، سخنرانی و خطبه های حضرت زینب نبود آیا امروز نامی از انقلاب عاشورا بر جای بود. آیا جان فشانی امام حسین و اصحاب نستوهش بی اثر نمی گردید؟ آیا جهانیان از بیدادگری یزید و یزیدیان مطلع می شدند؟ زینب کبری در مجلس یزید و در بارگاه وی او را خوار و خفیف نمود. ضمن خطبه ای آتشین فرمود: «به زودی تو و آن کسی که تو را بر کرسی نشانید و بر گردن مؤمنین مسلط نمود، خواهید دانست کدام یک از ما بدکارتر و از حیث تعداد لشکر ناتوان تریم، در آن روزی که قضاوت کننده خدا طرف و دشمن تو جد ما و اعضای تو گواهی دهنده بر علیه تو خواهند بود، اگر چه در این جهان ما را به غنیمت گرفتی ولی به زودی غرامت خویش را از تو خواهیم گرفت. قسم به خدا که جز خدا از کسی نمی ترسم و جز او به نزد کسی شکایت نمی برم تو هر چه توانی مکر و حیله خود را به کار بر... هرگز نمی توانی از ننگ و عار رفتاری که با ما نمودی خویشتن را مبرا سازی.»
دکتر عایشه بنت الشاطی می نویسد: «زینب خاموش شد و یزید و اطرافیانش نیز چنان بی حرکت و خاموش بودند که گویی پرنده بر سرشان نشسته بود و از ترس پریدن آن تکان نمی خوردند. یزید یارای نگریستن به زینب را نداشت و هنوز از آنچه از او شنیده بود لرزان بود.»
آری اگر زینب کبری(س) در انقلاب عاشورا نبود، امروز اثری از آن نهضت رهایی بخش بر جای نمانده بود.
___________________________________________________
[1] . حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 1، ص 52.
[2] . لهوف، سید بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایش، ص 221.
[3] . پیام آور عاشورا، سید عطاء الله مهاجرانی، ص 256.