پیام های عیدقربان

29 Aug 2017
کد خبر : 6726208
تعداد بازدید : 698

عید قربان، عید شرافت بنی آدم و کرامت انسانی مبارک باد.

پیام های عیدقربان

احیای شعایر الهی

ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار، از زمان ابوالبشر حضرت آدم علیه السلام شروع شد، وقتی که فرزندش، هابیل، قوچی و قابیل، مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند. به دستور و روال آن زمان آتشی از آسمان آمد و قربانی هابیل را سوخت، که این نشانه پذیرش آن بود و قربانی قابیل، به حال خود باقی ماند. این واقعه تاریخی در قرآن مجید چنین آمده است: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ؛ وقتی (هابیل و قابیل، پسران آدم) قربانی تقدیم کردند، از یکی (یعنی هابیل) پذیرفته شد و از دیگری (قابیل) پذیرفته نشد». (مائده: 27)

پس از آن، این عمل در همه ادیان آسمانی به عنوان یک عبادت و ذریعه قرب و در مناسبت ها و موقعیت های خاص به عنوان یک دستور و آیین بر جای ماند. اینجاست که می بینم همه ملت ها اعم از پیروان ادیان آسمانی و غیر آسمانی با ذبح حیوان یا صدقه دادن پول و کالا، به بارگاه خداوندی یا معبود های باطل خویش تقرب می جویند.1

قربانی به عنوان شعار دین و آیین و مشروعیت آن، به زمان حضرت آدم علیه السلام برمی گردد، ولی وقتی واقعه بی مانند و شگفت انگیز ابرمرد تاریخ، حضرت ابراهیم علیه السلام پیش آمد، که در آن واقعه تاریخی، ایشان برای ذبح و قربان کردن یکتا فرزند برومندش حضرت اسماعیل علیه السلام اقدام فرمود و پس از پیروز و نام دار شدن حضرت ابراهیم علیه السلام در آن آزمایش سخت، قربانی، جایگاه و اهمیت ویژه ای را در ادیان آسمانی یافت؛ چرا که شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام برای همه اهل ادیان آسمانی یهودیان، مسیحیان و اهل اسلام، پذیرفته و دارای احترام است و آن داستان تکان دهنده و شگفت انگیز (قربانی پدر ارجمند، فرزند دلبند را) در سوره صافات قرآن مجید آمده است و کتاب مقدس نیز آن را تثبیت می کند.

از دیدگاه علامه طباطبایی همه اعمال حج ـ احرام، طواف، نماز و به ویژه قربانی ـ از شعایر خداوندی است، چنان که در معنای شعایر می فرماید: «وهی (اشیعیرة)، العلامة و شعایر الله الاعلام الّتی الله تعالی لطاعة».2

امام صادق علیه السلام در روایتی، قربانی را از شعایر معرفی و امر به تعظیم آن کرده است: «اذا رمیت الجمرة فاشتر هدیک ان کان من البدن و البقر. .. و عظِّم شعایر الله عزّ و جل».3

قرآن، هدف و انگیزه قربانی کردن را نشان دادن میزان «تقوا» می داند. در واقع خداوند به گوشت و خون قربانی نیازی ندارد، بلکه می خواهد ایمان و تقوای مردم را بسنجد: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکمْ مِنْ شعایر اللّهِ لَکمْ فیها خَیرٌ...» (حج: 22 و 36) بر اساس این آیه، آنچه از قربانی به طرف خدا می رود، روح کردار و جان عمل است (تقوا). این هدف نهایی مناسک، رسیدن به مدارج بالای تقوا و وارستگی است. بر اساس دیدگاهی، حکمت انجام دادن قربانی، تقرب و تعالی قربانی کننده و تقوای او به سوی خداوند است؛ زیرا آنچه به خدا می رسد، باطن و روح عمل (تقوا) است. .. بنابراین قربانی آن گاه پذیرفته شده است که با تقوا انجام گیرد و روح این عمل، به تقوا باشد.... 4           

1. حج در کلام قرآن و عترت، صص 195 و 196، به نقل از: بحارالانوار، ج96، ص296، ح 17.

2. المیزان، ج14، ص373.

3. وسائل الشیعه، ابواب ذبح، به نقل از: قربانی در کشتارگاه های فعلی منا، ص32.

4. جرعه ای از صهبای حج، ص227.

یاد کردن ابراهیم و اسماعیل علیه السلام 1

قربانی، یک سنت ابراهیمی است و نمی توان درباره آن بحث کرد، ولی به یاد ابراهیم علیه السلام و فرزندش اسماعیل نبود. خداوند به ابراهیم علیه السلام در خواب دستور داد تا فرزندش را قربانی کند و او اطاعت کرد و اسماعیل علیه السلام نیز به حکم خدا گردن نهاد و گفت: «یا ابت افعل ما تُؤمر، ستجدنی ان شاء الله من الصابرین.» آن حضرت کارد برگرفت و به دست خویش بر گردن جوانش کشید تا حکم خدا را اجرا کرده باشد، ولی خداوند کارد را از بریدن بازداشت و فرشته وحی نازل شد و از جانب حق، به او گفت: «فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ.» آنجا ابراهیم مأمور شد گوسفندی قربانی کند و این کار، الگو و سرمشق قربانی حاجیان در حج شد.

حج گزار با قربانی کردن گوسفند، به یاد فداکاری های حضرت ابراهیم علیه السلام، آن قهرمان توحید و ایثار می افتد که حاضر شد از بهترین موجودی خود (جوانش اسماعیل) بگذرد و تسلیم خواست و اراده پروردگار شود. در روایت شبلی، به این حقیقت اشاره شده است...:

فعندما ذَبحتَ هدیک نویتَ أنّک... اتبعتَ سنّة ابراهیم بذبحِ وَلَدِه و ثمرةِ فُؤاده و ریحان قلبه و حاجة سُنّة لمن بعده و قَرَّبَه الی الله تعالی لمن خلقه.2

آیا هنگام قربانی کردن در چنین اندیشه ای هستی که از سنت و سیره ابراهیمی علیه السلام پیروی کنی که با قربانی کردن فرزند خویش و میوه دلش، برای رضای خداوند این سنت را بر پا ساخت و برای مردمان پس از خود به یادگار نهاد.

1. برگرفته از: مستدرک الوسائل، ج1، ص168.

2. مستدرک الوسائل، ج1، ص168.

رهایی از نفس پرستی

قربانی کردن حیوانات، اشاره به قربانی و ذبح حیوانیت انسان دارد، یعنی به او می آموزد که برای رسیدن به کمال انسانی، نفس حیوانی خویش را در همین جا بکشد و به دنبال هوا و هوس نرود و در قیامت، خود را از آتش جهنم برهاند. امام سجاد علیه السلام می فرماید: «اذا ذبح الحاجّ کان فداه من النّار؛ هرگاه حاجی حیوان را ذبح کند، از آتش جهنم نجات می یابد».1

بنا بر مسئله ای در فقه، اگر حاجی قربانی نداشته باشد، باید ده روز روزه بگیرد (سه روز در حج و هفت روز پس از رسیدن به وطن). خود این مطالب، اشاره می کند به اینکه اگر قدرت نابود کردن جنبه حیوانیت خود را ندارد، پس دست کم با روزه گرفتن، مقام حیوانی را ضعیف و ناتوان کنید. همان گونه قوای عقلانی خود را قوی و نیرومند می کنید، نفْس های خود را بکشید که فرمود: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکمْ یعنی مقام حیوانی را بکشید، نه روح و عقل را. تویی که نمی توانی حیوانیت خود را بکشی، به جای آن حیوانیت که در وجود توست، حیوان دیگری را بکش که حکایت این معنا را بکند... در منا توجه به این نکته داشته باشی که اگر حیوانیت خود را می یافتیم، آن را سر می بریدیم و می کشتیم؛ حالا این حیوان را به جای او می کشم...».2

یکی از نشانه های مقام حیوانی، وجود و غلبه هواهای مختلف نفسانی و هوس های بی شمار شهوانی است و قربانی، رمزی از تزکیه نفس و تهذیب روح و نموداری از کشتن نفس پلید و پاک سازی درون از این صفت های شیطانی است. پس انسان همراه با هوی، باید نفس خود را نیز بکشد و هواهای خویش را سر ببُرَد تا فریب دنیا و شهوت ها را نخورد و از آفریدگارش مهجور نشود.

سفارش حضرت صادق علیه السلام به حج گزاران این است که: «و اذبح حنجرتی الهوی والطمع عند الذّبیحه؛ هنگام قربانی، گلوی هوای نفس و طمع را قطع کن».3

حج گزار می داند که قربانی در منا، یعنی کنار نهادن همه علاقه های مادی، آلودگی های نفسانی، گرایش های پست، خواسته های نابجای شهوانی و وسوسه های شیطانی. او منا را مقتل و مذبح هوای نفس و پلیدی های درونی می داند و از همان جا تصمیم می گیرد که هر چه غیر خداست، از خود دور کند و بر شیطان برون و درون چیره شود. از دیدگاه عرفا، کشتن گوسفند، صورت مجسم ذبح نفس است؛ با این فرق که ذبح گوسفند، ارتقا به مقام اعلایی ست و انسان از ذبح نفس، به مقام کمال انسانیت می رسد و اهلیت قرب می یابد... چنان که ملا احمد نراقی سفارش می کند: «حج گزار چون ذبح قربانی کند، به یاد آورد که این ذبح، اشاره به آن است که به سبب حج، بر شیطان و نفس امّاره غالب گشتم و آنها را کشتم و از عذاب الهی فارغ شدم».4 

1. المحاسن، ج1، ص67.

2. اسرار و معارف حج، صص40 و 41.

3. مصباح الشریعه، ص92.

4. معراج السعادة، ص71.

قربانی، نماد مرگ اختیاری (تسلیم امر الهی بودن)

«قربانی» رمز ایثار و از خود گذشتگی در زمینه های گوناگون و دادن داشته ها در راه معبود و فداکاری مالی، جانی، روحی و... در راه اوست. ابراهیم وار بودن در پیشگاه الهی و گذشتن از فرزند، مقام، موقعیت، شغل، آبرو و پول، روح و حکمت قربانی است. قربانی انسان، نشانه این است که تا سر حد گذشت و ایثار از همه چیز، در راه خدا آماده و حاضر است و اگر به این مرحله برسد، چیزهایی که سخت بدان ها علاقه دارد، مانع خداپرستی او می شود. پس در دل می گوید: ای خدای من! همچنان که این قربانی را در راه تو می دهم، حاضرم بدون هرگونه سستی و سرپیچی، از همه چیز خود بگذرم و حتی خون خود را برای دفاع از دین تقدیم کنم: «بسم الله وجّهتُ وجهی للذی فطر السماوات و الاَرض حنیفاً مسلماً وما انا من المشرکین اِنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین».1

از سویی تسلیم شدن در برابر دستور حضرت حق و خشنود کردن خدا با جهت اطاعت از فرمان های او، در قربانی اهمیت بسزایی دارد، چنان که پیامبران بزرگ الهی، فرمان خدا را با جان و دل پذیرفتند و در برابر آن، خاشع و خاضع بودند. در این باره قرآن مجید می فرماید:

... یبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ.

الْیوْمَ أُحِلَّ لَکمُ الطَّیبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ حِلٌّ لَّکمْ وَطَعَامُکمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ مِن قَبْلِکمْ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یکفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ. (مائده: 2و 5)

 ای اهل ایمان! حرمت و حدود شعایر خدا را از بین نبرید و متعرّض هدی و قربانی حجاج نشوید. همچنین متعّرض زائران خانه الهی نشوید؛ زیرا غرض و مقصد آنان از آوردن هدی و سوق و قربانی و آمدن به مکه، طلب فضل و رضای خداوند است.

همچنین می فرماید: «در برابر هر امتی، آیین و مراسم عبادی [در قربانی کردن] قرار دادیم تا نام خدای یگانه را بر ذبح آنچه از چارپایان روزی شان کرده ایم، یاد کنند. خدای شما یکتاست، پس تسلیم او شوید».2

با توجه به این آیات، قربانی، برای ایجاد حالت رضا و تسلیم در قلب بنده نسبت به مولا و جلب خشنودی و رضایت اوست. چند چیز نشانه اهل تسلیم است؛ همچون: ترس در قلب از توجه به عظمت حضرت حق و صبر بر مشکلات و سختی ها، مانند دشواری های مناسک حج و پرداخت آنچه روزی شده در راه حق (به ویژه گوشت قربانی).

1. دعای قربانی عقیقه در مفاتیح الجنان.

2. «... فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ». (حج: 34)

نماد اشرف بودن انسان در برابر همه آفریده ها

انسان موجودی دو ساحتی است؛ یکی مادی که همان بدن است و ساحت دیگر آن، فرامادی که نفْس است و مراتبی دارد.1

برتری انسان بر دیگر موجودات، مربوط به ساحت جسمانی او نخواهد بود؛ چون ممکن است موجودات دیگری در عالم باشند که از نظر جسمی، پیچیده تر از بدن انسان باشند. پس برتری و شرافت انسان بر دیگر موجودات، به دلیل ساحت روحی و قوای نفس ناطقه، مانند عقل و معرفت قلبی خواهد بود. انسان به اعتبار ساحت روحانی خود، می تواند نماینده خدا بر روی زمین باشد. خلافت که به معنای مظهر اسما و صفات الهی بودن است، ملاک برتری و شرافت انسان است، نه جنبه جسمانی او. چه بسا ویروس که ریزترین موجود است و حتی با چشم دیده نمی شود، جسم انسان را از پای در آورد.

خداوند در قرآن درباره آفرینش انسان، بر خود آفرین گفته و فرموده است: «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ سپس او را آفرینش و خلقت دیگری دادم و بزرگ است خدایی که برترین آفریدگار است.» (مؤمنون: 14) و در آیه دیگری درباره مقام برین آدمی ـ که همان مقام خلافت است ـ فرمود: «اِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً...؛ زمانی که خدا به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی خلق می کنم...». (بقره: 30)

و نیز می فرماید: من از روح خود به انسان دمیدم: «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی؛ پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم.» (حجر: 29) البته خدا نه جسم دارد و نه روح.

وقتی خدا در قرآن فرمود: «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی؛ از روح خود در او دمیدم»، باید توجه داشت که این اضافه تشریفی و دلیل بر این است که روحی بسیار با عظمت در کالبد انسان دمیده شده، همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش «بیت الله» می خوانند یا اینکه ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش، «شهر الله» (ماه خدا) می نامند؛ زیرا می دانیم همه ماه ها و همه مکان ها از آنِ خدا است. بنابراین، وقتی گفته می شود خانه خدا، یعنی خانه ای که از نظر شرف و منزلت، چنان با عظمت است که هیچ طرف نسبتی به جز خداوند ندارد.

بر این اساس، مفهوم آیه این می شود که در او روحی دمیدم که از نظر شرافت، اهمیت و توان مندی، به من انتساب دارد. مقصود این است که روح آدمی ویژگی هایی دارد که موجب شرافت آن می شود و او را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.

با این ویژگی، انسان می تواند از ملایک برتر شود، چه رسد به حیوان. بدیهی است فقط روح الهی با استعدادهای فوق العاده ای که در آن نهفته است، می تواند تجلی گاه انوار خدا باشد. خداوند به او این همه عظمت بخشیده، به گونه ای که می تواند با استفاده درست از اختیارش، در راه الهی قدم بردارد، همه ابزار و امکانات و حتی عضو مادی خود را در این راه صرف کند و از فرشتگان نیز برتر شود.

پس به طور کلی می توان گفت انسان به خاطر وسعت وجودی و توان مندی روحی بالایی که نسبت به ملایکه و اجنه و حیوانات دارد، می تواند به بالاترین مراتب وجودی دست یابد و برترین آنها شود. در نتیجه، انسان به مفهوم واقعی کلمه، نه تنها از جنیان، بلکه از فرشتگان نیز برتر است و ملاک اشرف بودن او همان مقام خلافت اوست.

1. نک: حج: 34.

حیوان، قربانی انسان، انسان، قربانی خدا

برای ذبح، بسم الله می گوییم؛ چون بنا بر فرمان قرآن کریم (انعام: 119 و. ..) و بر اساس روایات معصومان علیهم السلام ـ که این دو، اساس فقه شیعه هستند ـ لازم است که هنگام ذبح کردن حیوانات، نام خدا برده شود و همه علمای دین هم به این امر فتوا داده اند. دلیل خاصی در آیات و روایات برای این حکم نیست، ولی می توان به عنوان احتمال، حکمتی را برای آن بیان کرد و آن اینکه هنگام ذبح یک حیوان، ما می خواهیم جان یک موجود جان دار را بگیریم و این کار به گونه ای تصرف در آفریده های الهی است. بنابراین، دستور داده اند که همیشه هنگام ذبح، نام خدا برده شود تا یادآور این امر باشد که این قتلی که انجام می شود، بر اساس اجازه ای است که حضرت حق همان مالک واقعی همه چیز و نیز این حیوان، صادر فرموده و سرخود نیست.

یادآوری این مطلب، این خاصیت را دارد که خون ریزی ـ ناخودآگاه ـ نفس آدمی را به جنایت نکشاند. البته هنگام نزول این دستور، نکته دیگری هم وجود داشت و آن این بود که بر اساس نقل های تاریخی، مشرکان عرب هنگام ذبح کردن حیوانات، نام بت های خود را می بردند، برای مثال، «به اسم اللات و العزی» می گفتند و بعد ذبح می کردند. پس اسلام با این دستور خود، این عادت زشت را ریشه کن کرد.

البته همه این حرف که باید بر ذبح بسم الله گفت، برگرفته از قرآن و اعجاز آن است. خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحی کرد، دستور می دهد که در آغاز تبلیغ اسلام، این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک».

همچنین می بینیم حضرت نوح علیه السلام در آن توفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت بر روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با تهدیدهای فراوانی روبه رو بود، برای رسیدن به سرمنزل مقصود و پیروزی بر مشکلات، به یاران خود دستور می دهد که هنگام حرکت و ایستادن کشتی، «بِسْمِ اللَّهِ» بگویند: «وَ قالَ ارْکبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها.» (هود: ۴۱) آنها این سفر پرمخاطره را سرانجام با موفقیت و پیروزی پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتی پیاده شدند، چنان که قرآن می گوید: «قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیک وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَک». (هود: ۴۸)

سلیمان نیز در نامه ای که به ملکه سبا می نویسد، سرآغاز آن را «بسم اللَّه» قرار می دهد: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.... » (نحل: ۳۰) و باز بر روی همین اصل، همه سوره های قرآن با بسم اللَّه آغاز می شود تا هدف اصلی که همان هدایت و دعوت بشر به سعادت است، از آغاز تا انجام، با پیروزی و بدون شکست تحقق یابد.

پس از کلمه «اسم»، به کلمه «اللَّه» می رسیم که جامع ترین نام های خداست؛ زیرا بررسی نام های خدا که در قرآن مجید یا دیگر منابع اسلامی آمده است، نشان می دهد که هر کدام از آنها، بخش خاصی از صفات خدا را بازگو می کند و تنها نامی که اشاره به همه صفات و کمالات الهی یا به تعبیر دیگر، جامع صفات جلال و جمال است، همان «اللَّه» است.

به همین دلیل، دیگر اسمای خداوند، بیشتر به عنوان صفت برای کلمه «اللَّه» گفته می شوند، به عنوان نمونه:

«غفور» و «رحیم» که به جنبه آمرزش خداوند اشاره می کند: «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». (بقره: ۲۲۶)

«سمیع»، اشاره به آگاهی او از شنیده ها و «علیم»، اشاره به آگاهی او از همه چیز است: «فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». (بقره: ۲۲۷)

«بصیر»، علم او را به همه دیدنی ها بازگو می کند: «وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ». (حجرات: ۱۸)

«رزاق» به جنبه روزی دادن او به همه موجودات اشاره می کند و «ذوالقوه» به قدرت او و «مبین» به استواری کارها و برنامه های او اشاره دارد: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ». (زاریات: ۵۸)

همچنین «خالق» و «باریء» اشاره به آفرینش او و «مصور» حاکی از صورتگری اش است: «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی». (حشر: ۲۴)

آری تنها «اللَّه»، جامع ترین نام خداست. از این رو، ملاحظه می کنیم در یک آیه، بسیاری از این اسماء، وصف «اللَّه» قرار می گیرند: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ؛ اوست اللَّه که معبودی جز وی نیست، اوست حاکم مطلق، منزه از ناپاکی ها؛ از هرگونه ظلم و بیدادگری، ایمنی بخش، نگاهبان همه چیز، توانا و شکست ناپذیر، قاهر بر همه موجودات و با عظمت».

یکی از شواهد روشن جامع بودن این نام، آن است که تنها با جمله «لا اله الا اللَّه» می توان ابراز ایمان و توحید کرد و جمله «لا اله الا العلیم، الا الخالق، الا الرازق» و مانند آن، به تنهایی دلیل بر توحید و اسلام نیست. همچنین به همین علت است که در مذاهب دیگر هنگامی که می خواهند به معبود مسلمانان اشاره کنند، از «اللَّه» نام می برند؛ زیرا توصیف خداوند به اللَّه، ویژه مسلمانان است.

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل است:

قالَ اللّه عَزَّوَجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ: بَدَاَ عَبدی بِاسمی، وَ حَقٌّ عَلَی اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِک لَهُ فی اَحوالِهِ.1

خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه الرحمن الرحیم، خدای متعال می گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».

باز از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است: «مَنْ قَرَأَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ مُوقِنا سَبَّحَتْ مَعَهُ الْجِبالُ إلاّ أَنـَّهُ لا یسْمَعُ ذلِک مِنها؛ هر کس با یقین، بسم اللّه الرحمن الرحیم را قرائت کند، کوه ها به همراه او تسبیح می گویند، هر چند او تسبیح آنها را نمی شنود».2

از آن پیامبر بزرگوار در جای دیگری می خوانیم: «عَنِ اللّهِ جَلّ وَ عزَّ أنَّهُ قالَ: کلُّ أمرٍ ذی بالٍ لَم یذکر فیهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ؛ از خداوند عزیز و جلیل نقل کرده است که فرمود: هر کار ارزشمندی که در آن بسم اللّه ذکر نشود، ناقص است».3

امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «إنَّ الْعَبدَ إذا أرادَ أن یقرَأَ أو یعمَلَ عَمَلاً و یقولُ... بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فَإنَّهُ یبارَک لَهُ فیهِ؛ هر بنده ای بخواهد چیزی بخواند یا کاری انجام دهد و بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید، در کارش برکت داده می شود».4        

1. عیون اخبار الرضا، ج2، ص269، ح 59.

2. الدر المنثور، ج1، ص26.

3. بحارالانوار، ج76، ص305.

4. تفسیر الإمام العسکری7، ص25.