فروغ هدایت در سیره امام عسکری(ع)

06 Jan 2017
کد خبر : 6726839
تعداد بازدید : 819

امام حسن عسکری(ع) فرمودند:عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست بلکه عبادت تفکر و اندیشه در قدرت بی منتهای خداوند در امور مختلف می باشد.

فروغ هدایت در سیره امام عسکری(ع)

امامان هدایت

«انقلاب نبوی» آغازی بر زندگی اجتماعی بر پایه بنیان های الهی بود و «سلسله امامت» پاسدار آن نظام جاودانی است. از این روی نقش امامت، پاسداری مداوم از ارکان دین محمّدی صلی الله علیه و آله وسلم است. و وظیفه امّت در نبود پیامبر، تمسّک به این زنجیره هدایت می باشد. سلمان فارسی می گفت: رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه ای فرمود:

«معاشر الناس انّی راحل عنکم عن قریب و منطلق الی المغیب، أوصیکم فی عترتی خیرا، ایّاکم و البدع، فانّ کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالة و أهلها فی النّار؛

ای مردم! من به زودی از میان شما می روم و به سرای دیگر راهی می شوم. شما را سفارش می کنم که با عترتم به نیکی رفتار کنید و از بدعت بپرهیزید؛ زیرا هر بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی و اهل آن، در آتش دوزخ خواهند بود.»

سپس فرمود:

«معاشر النّاس من افتقد الشّمس فلیتمسّک بالقمر و من افتقد القمر فلیتمسّک بالفرقدین و من افتقد الفرقدین فلیتمسّک بالنّجوم الزّاهرة بعدی. اقول قولی و استغفر اللّه لی و لکم؛

ای مردم! کسی که خورشید را از دست داد، به ماه متمسک شود و آن که ماه را گم کرد، به فَرْقَدَیْن (دو ستاره پر نور) باید تمسّک جوید و آن که فرقدین را از دست داد، باید به ستارگان نورانی تمسّک بجوید. حرفم را زدم و برای خود و شما طلب غفران می کنم.»

وقتی سلمان در این باره از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کرد، حضرت چنین توضیح داد:

«خورشید، من هستم و قمر، علی است. وقتی مرا از دست دادید، به علی تمسّک جویید. اما فرقدان، حسن و حسین اند. وقتی ماه را از دست دادید، به آن دو تمسّک جویید. اما ستارگان درخشان، ائمّه نه گانه از صلب حسین اند که نهمین آنها مهدی شان است.»1

امامان، دین را از خطر استحاله و دینداران را از خطر گمراهی و قرائت های بیمارگونه نجات می دهند.

امام حسن عسکری علیه السلام نیز خود را به عنوان «نجمی از نجوم زاهره» هدایتگر امّت در مسیر دین محمّدی می دید و در کوران حوادث و نا آرامی های سیاسی عصر عباسی، غوغای مذاهب ساختگی و عصر بدعت و نوآوری های آلوده، با شیوه های کارآمد «پرچم دین» را همواره در اهتزاز نگاه داشت. امام عسکری علیه السلام نقش هدایتگرانه پیامبر و اهل بیت و عترت را چنین یادآور شد:

«اِنّ للّه تعالی بجوده و رأفته قد مَنّ علی عباده بنبیّه محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بشیرا و نذیرا و وفّقکم لقبول دینه و اکرمکم بهدایته...؛ خدای متعال با بخشش و مهربانی خود، به وجود مقدّس پیامبرش بر بندگان منّت نهاد و او را برای «بشارت و بیم دادن» برانگیخت و شما را برای پذیرش آیین خود توفیق داد و با هدایتش گرامی داشت. در دل گذشتگان شما، که خدا رحمتشان کند ـ و آیندگانتان ـ که خدا حامی شان باشد و عمرشان را در اطاعت خدا طولانی کند، بذر محبّت و علاقه «عترت هدایتگر» را کاشته است. هر یک از آنان که در مسیر صحیح و راه راست گام برداشتند، در جایگاه رستگاران وارد شدند و پاداش کارهای قبلی خویش را یافتند و آنچه را پیش فرستاده بودند، به دست آوردند.»2

هدایت و اصلاحگری

تلاش های امام حسن عسکری علیه السلام در زمینه هدایت را می توان به دو بخش «هدایت خودی ها» و «اصلاح غیر خودی ها» تقسیم کرد و ضمن آن، گوشه هایی از فعالیت امام را به تماشا نشست.

الف ـ هدایت در حوزه خودی ها

اصلی ترین بخش از تلاش های امام حسن عسکری علیه السلام مربوط به حوزه درون شیعی بود و امام می کوشید با ایفای نقش هدایتگرانه استحکام جامعه اسلامی را از لحاظ بنیان های دینی حفظ کند. نمونه هایی از این تلاش ها را می خوانیم:

1. ترویج فرهنگ تولّی و تبرّی

«تولّی و تبرّی» و «حبّ و بغض» ابزار اساسی روحی و عاطفی برای مؤمنان است که به وسیله آن، دلهایشان همواره مالامال از حبّ و دوستی صالحان و نیکی هاست و سرشار از کینه و دشمنی فاسقان و آلودگی ها. بنابر این، از این دو اصل باید به عنوان بازوهای اجرایی امر به معروف و نهی از منکر و نیز ضامن بقای دین یاد کرد. امام عسکری علیه السلام همواره شیعیان را به این دو اصل توجّه می داد. از جمله، وقتی «عاصم بن کوفی» نزد حضرت آمد و گفت: با وجود ارادت به خاندان نبوّت، از یاری شما(به دلیل نابینایی) ناتوانم و به غیر ولایت شما و بیزاری از دشمنانتان در خلوت، سرمایه ای ندارم. حضرت به او فرمود: پدرم از جدّم رسول خدا نقل فرمود:

«مَن ضَعفَ علی نُصرتِنا اهل البیت و لعن فی خلواته اعداءنا بلغ اللّه صوتَه الی جمیع الملائکة فاذا بلغ صوته الی الملائکة اِستَغفروا لَه و أثنوا علیه: الّلهمّ صلّ علی روح عبدک هذا الذی بَذل فی نُصرَةِ أولیائه جُهْدَه و لو قَدَر علی اکثر من ذلک لَفَعَل...؛ هر کس از یاری ما اهل بیت ناتوان باشد و در خلوت، دشمنان ما را لعن کند، صدایش به همه ملائکه می رسد. وقتی صدایش به فرشتگان رسید، برایش طلب آمرزش می کنند و او را چنین می ستایند: «خدایا! بر روح این بنده ات درود فرست که در یاری اولیایش تلاشش را کرد و اگر توان بیش از آن داشت، انجام می داد.» در این حال، از سوی خداوند ندا می شود که: «ای فرشتگان! دعای تان را در حقّ این بنده پذیرفتم و به روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده ام قرار دادم.»3

علاّمه مجلسی نیز از «احمد بن مطهّر» روایت کرده است که: یکی از یاران ما از اهالی جبل (قهستان) نامه ای به حضرت نوشت و پرسید: کسانی را که در مورد امامت موسی بن جعفر توقّف کرده، دوست داری یا از آنها بیزاری می جویی؟ امام در نامه اش تبرّی از منحرفان را گوشزد و به او توصیه کرد: «آیا برای عمویت رحمت می خواهی! خدا به او رحم نکند. از او بیزاری بجوی، من در پیشگاه خدا از آنها بیزاری می جویم. با آنها سر دوستی نداشته باش. از بیمارانشان عیادت نکن، در تشییع جنازه های مردگانشان حاضر مشو و هرگز بر جنازه های امواتشان نماز نخوان؛ خواه امامی را از ناحیه خداوند انکار کرده، یا پیشوایی را که امامتش از سوی خدا نیست، بر امامان افزوده و یا قائل به تثلیث باشند. کسی که امامت آخرین ما را انکار کند، گویی امامت نخستین ما را انکار کرده است. و کسی که بر تعداد ما بیفزاید، مانند کسی است که از تعداد ما کاسته باشد و امامت ما را انکار نماید.»4

شخص سؤال کننده نمی دانست عمویش در زمره آنهاست و امام، او را آگاه کرد تا نسبت به آنان شیوه «تبرّی» را پیش بگیرد. همچنین «وقتی ابراهیم بن عقبه» از حال آنان سؤال کرد، امام فرمود:

«در نمازت آنان را لعن کن.»5

2. بیدار سازی و تقبیح گناهان

بیدارسازی مؤمنان از منکر و اهل آن، از شیوه های رایج در سیره امام عسکری علیه السلام است. لذا درباره حُرمت شراب، از طریق پدرانش تا رسول اکرم نقل می کند:

«میگسار همچون بت پرست است.»6 و این چنین قباحت آن را برای مؤمنان روشن می سازد.

یکی از جلوه های بیدارسازی مؤمنان و تقبیح گناهان را باید در نفرین های امام جست و جو کرد. امام با این شیوه، شدّت خشم خود از انحرافات را به شیواترین و صریح ترین صورت ممکن ابراز می کرد. از جمله درباره نخّاس دهقان ـ که از وکلای حضرت بود؛ وی بعدا گمراه شد، اموال بیت المال را به آتش کشید و به امام دروغ بست ـ امام از او بیزاری جست و شب تا صبح او را نفرین کرد. و به دعای حضرت نابود شد.7

3. قرآن؛ نقطه آغاز

از جمله مشکلات امر به معروف و نهی از منکر در عرصه عمل، یافتن نقطه مشترک برای ورود مناسب و ارتباط کار آمد است. امام عسکری علیه السلام از قرآن کریم برای تقویت ارتباط و پذیرش «هدایت» استفاده می کرد. از این روی در استنادها و استدلال هایش همواره توجّهی به قرآن داشت و همین امر، موجب خضوع قلبی مخاطبان می شد. امام حسن عسکری علیه السلام در نامه ای به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری می نویسد:

«بعضی از شما در دوران امام قبلی تا زمانی که به درود حیات گفت و در این مدّت از دوران امامت من، کارهایی کردید که از نظر من پسندیده و قرین استواری نبود.

ای اسحاق! به یقین بدان؛ هر کسی از این دنیا کور بیرون برود، در آخرت نیز کور خواهد بود و سخت گمراه. ای اسحاق! مقصودم کوری چشم نیست، بلکه نابینایی دلهای درون سینه هاست. و این، معنای گفته خدا در کتاب استوارش است که از قول ستمگران می فرماید: «ربّ لم حشرتنی اعمی و قد کنتُ بصیرا»؛ «پروردگارا! با این که در دنیا بینا بودم، چرا کور محشورم کردی؟» خداوند نیز می فرماید:«کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی»8؛ «این چنین آیات ما به تو رسید و فراموششان کردی، امروز هم تو فراموش شده ای.»

سپس امام عسکری علیه السلام مطالبی را به صحابی اش و دیگر شیعیان گوشزد می کند.9

4.اعلام موضع

در عصری که نا آرامی های سیاسی به اوج می رسد، ارکان قدرت برای بقای خود، به هر ابزاری از جمله «تنوّع مذهبی» دامن می زند و هر روزه نهضت و جنبشی مذهبی با رنگ و بوی الحادی، به وجود می آید. منطقی ترین راه هدایت امّت، اعلام موضع در برابر منکرات مذهبی، سیاسی و اجتماعی است. لذا امام عسکری علیه السلام با همین روش، گروه های زیادی از شیعیان را از افتادن در ورطه جهل و فساد احزاب و گروه ها نجات داد. در اهمیّت مبارزه با این جریانات منحرف، همین بس که بدانیم آن امام می فرمود:

«هیچ یک از پدرانم مانند من گرفتار شکّ و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند.»10

آن حضرت در برابر قیام «صاحب الزّنج» که خسارت فراوانی به جا گذاشت و طی چهارده سال و چهار ماه و شش روز، هزاران قربانی گرفت و سرانجام در سال 270 ق. توسّط موفّق عبّاسی کشته شد، امام در قالب پاسخ به نامه، اعلام موضع کرد و فرمود: «صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.»11

به برخی از اعلام مواضع آن حضرت درباره انحرافات اعتقادی اشاره می کنیم.

الف) صوفیّه: امام به «ابوهاشم جعفری» فرمود:

«ای ابوهاشم! زمانی می رسد که چهره مردم خندان و دلهایشان تاریک است. از دیدگاه آنان سنّت، بدعت و بدعت، سنّت است. مؤمن را به دیده حقارت می نگرند و فاسق را ارج می نهند، ... به خدا سوگند! آنها از عقیده خود بر گشته و از راه حق منحرف شده اند. در علاقه به مخالفان ما زیاده روی کرده و شیعیان و دوست داران ما را به گمراهی می کشانند...»12

ب) واقفیّه: امام در بیزاری از این گروه نامه هایی نوشته است؛ از جمله آنچه که قبلاً به نقل از علاّمه مجلسی، از «احمد بن مطهّر» بیان کردیم.

ج) ثَنَویّه: شیخ حرّ عاملی می نویسد: یکی از یاران «ابوسهل بلخی» نامه ای به امام نوشت و خواست در حقّ پدرش (که ثنوی و دوگانه پرست بود) و مادرش (که مؤمن بود) دعا کند. امام مرقوم فرمود:

«رحم اللّه والدتک...؛ خداوند، مادرت را بیامرزد...»13

همین طور «محمد بن ربیع شأنی» با یکی از ثنوی ها در اهواز مناظره کرد و تمایلی به آنها یافت. وی در سامرّا در خانه احمد بن خصیب نشسته بود که امام او را به طور عبوری دید و با انگشت سبّابه اشاره فرمود: «احد، احد؛ خدا، یکی است.» وی با شنیدن این سخن، نقش بر زمین شد و از هوش رفت...14

د) مفوّضه : این گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمّد را آفرید و آفرینش دنیا را به او سپرد و هر چه را در دنیاست، او آفریده است. به هر حال، این عدّه از دیدگاه شیعه بدتر از یهود و نصارا و کلیه بدعت گذاران دانسته شده اند.15

5. احیای سنّت ها

امام عسکری علیه السلام می کوشید به هر بهانه ای غبار از چهره سنّت های فراموش شده بزداید. حتّی وقتی عدّه ای برای تبریک ولادت صاحب الزّمان علیه السلام نزدش آمدند، ضمن سخنانی فرمود:

«... برخی از شما می خواهند درباره اختلاف شما و دشمنان خدا و ما که اهل قبله و مسلمان اند، بپرسند... خدای عزّوجلّ به رسولش فرمود:

تو و علی و فرزندان او که حجّت های من می باشند و پیروانشان را به ده ویژگی اختصاص دادم:

1. پنجاه و یک رکعت نماز.

2. انگشتری به دست راست کردن.

3. تعقیب بعد از نماز.

4. اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن.

5. گفتن حیّ علی خیر العمل.

6. بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.

7. قنوت در نماز.

8. خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (میانه روز).

9. خواندن نماز صبح هنگام دمیدن سپیده که هوا هنوز تاریک است.

10. موی سر و صورت را خضاب کردن.

آن مرد (عمر) که حقّ ما را غصب کرد، با دار و دسته اش در نماز با ما مخالفت کرد و عوض پنجاه و یک رکعت، «نماز تراویح» را در شبهای ماه رمضان قرار دادند و به جای تعقیب بعد از نماز، دست بر سینه گذاشتن را تشریع نمودند. و عوض انگشتری به دست راست کردن، آن را به دست چپ کردند. در اذان و اقامه عوض دوبار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فُرادا را انتخاب کرده و به جای حیّ علی خیر العمل، «الصّلاة خیرٌ من النّوم» گفتند. عوض بلند گفتن بسم اللّه آن را آهسته گفتند، و قنوت نماز را حذف کردند، نماز عصر را بر خلاف زمانی که هوا آفتابی و صاف است، هنگام زردی آفتاب خواندند و نماز صبح را به جای سپیده صبح و تاریکی هوا، هنگام ناپدید شدن ستارگان خواندند.و موهای سر و صورت را هم به جای خضاب کردن رها ساختند.»16

6. هدایت چهره به چهره

امام عسکری علیه السلام با اینکه اکثرا در زندان بود، ولی بین شیعیان حاضر می شد و رو در رو نیز با آنان صحبت می کرد و با پاسخگویی علمی، فقهی، اعتقادی و... منحرفان را اصلاح و افراد سالم را در مسیر خود، ثابت قدم می کرد. و در این راه نیز گاه به طریق اعجاز از زندان، خود را به یاران می رساند. حضرت هرگاه مصلحت می دید، به شیعیان دستور می داد بعد از نماز عشا در منزل یکی از شیعیان گرد هم آیند تا با آنان دیدار کند.

سیّد مرتضی می گوید: ابوالتحف مصری روایتی را مرفوعا از ابو یعقوب اسحاق بن ابان برایم نقل کرد و گفت:

ابومحمد علیه السلام شخصی را نزد شیعیان خود می فرستاد و در پیامی به آنان دستور می داد: «در شب معیّن به خانه ای معیّن بروید که مرا در آنجا خواهید یافت.» این، در حالی بود که نگهبانان شب و روز از زندان حضرت مراقبت می کردند و هر پنج روز آنها را عوض و به نگهبانان جدید توصیه می کردند مراقب او باشند و محلّ مأموریت را ترک نکنند. یاران امام به محلّ تعیین شده می رفتند و حضرت را می دیدند که زودتر از همه آنجاست. آنان مسائل و نیازهای خود را عرضه می کردند و امام نیازهایشان را بر طرف می کرد. در حالی که دشمنان، امام را در زندان می دیدند.17

7. نامه نگاری عمومی و خصوصی

امام حسن عسکری علیه السلام به دلیل اوضاع امنیتی شدیدی که گرفتارش بود، از روش «نامه نگاری» به طور گسترده استفاده می کرد و از این طریق، نواقص ارتباطات با مردم را جبران می کرد و این، در حالی بود که آن حضرت شبکه وسیع نمایندگان برای هدایت امت، شاگردان زبده وفادار و... را نیز در اختیار داشت. یاران و شیعیان نیز با پی بردن به این تاکتیک امام، سؤالات و مسائل خود را می نوشتند و آن حضرت به عنوان رهبری پرتوان و پاسخگو، در همه عرصه ها یاران و شیعیان را یاری می رساند. «سهل بن زیاد» می گوید:

در سال 255 ق. به امام نوشتم: یاران و دوستان ما در مسئله «توحید» اختلاف دارند؛ برخی، خدا را جسم و عدّه ای صورت می دانند...

امام چنین نوشت:

«درباره توحید سؤال کرده ای، در حالی که از آن دور مانده و بی خبرید. خداوند، یکی است و شریک ندارد، نزاده و از کسی به وجود نیامده و هیچ کس همتای او نیست. آفریدگاری است که خود آفریده کسی نیست. خدای تبارک و تعالی هر جسم و یا چیز دیگری را که بخواهد، می آفریند و آنچه را بخواهد، چهره پردازی می کند؛ در حالی که خود، چهره پردازی نشده است. ثنا و نام هایش والا و مقدّس باد که او را همتایی باشد. اوست نه غیر او. هیچ مانندش نیست و او شنونده و بیناست.»18

از این باب، می توان به انبوه نامه های حضرت به نمایندگان و یارانش نیز استناد کرد.

8. اقدام عملی

امام عسکری علیه السلام گاهی در نامه هایش یاران را از منکرات، نهی و به معروف ها امر می کرد. در نامه ای به «ابن بابویه» می فرماید: «ای بزرگمرد مورد اعتماد و فقیه من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند، تو را برای انجام امور مورد رضای خویش موفّق بدارد و به لطف خود از نسل تو فرزندانی صالح و شایسته به وجود آورد. تو را به تقوای الهی و به پاداشتن نماز و ادای زکات سفارش می کنم؛ زیرا آنان که زکات نمی دهند، نمازشان پذیرفته نیست. تو را به گذشت از لغزش دیگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، دلجویی از برادران دینی، تلاش در رفع حوائج آنان به هنگام سختی و گشایش، شکیبایی در برابر نادانی، تفقّه در دین، پایداری در امور، هم پیمانی با قرآن، خوشخویی، امر به معروف و نهی از منکر توصیه می کنم. خدای عزّوجلّ فرمود: «در بسیاری از راز گویی های ایشان خیری نیست مگر کسی که به صدقه یا کار پسندیده یا سازشی میان مردم فرمان دهد.»

تو را به پرهیز و اجتناب از تمام کارهای زشت سفارش می کنم .بر تو باد به نماز شب که پیامبر سه بار به علی فرمود: «بر تو باد به نماز شب. هر کس نماز شب را سبک بشمارد، از ما نیست.» به سفارش من عمل نما و به شیعیانم امر کن تا نماز شب به جا آورند.»19

9. شناساندن ابزارهای هدایت

امام عسکری علیه السلام برای اینکه شیعیان راههای وصول به معروف ها و نیکی را یاد بگیرند، به بازشناساندن آنها می پرداخت. از جمله به ارزش عقل و پند در هدایت شدن چنین اشاره می فرمود:

«للقلوب خواطر من الهوی و العقول تزجر و نزاد فی التّجارب علم مستأنف و الاعتبار یفید الرّشاد ...؛ دل ها را خاطره هایی از هوا و هوس است، ولی عقل ها مانع می شوند و در کوران تجربه ها، دانش تازه ای به دست می آید. پند و عبرت گرفتن، مایه هدایت است.»20

آن حضرت درباره بیم و امید هم به عنوان ابزار باز دارندگی از گناه، می فرمود:

«ما ادری ما خوف امرئی و رجاؤه مالم یمنعاه من رکوب شهوةٍ اِنْ عرضت له و لم یصبر علی مصیبة ان نزلت به؛ بیم و امیدی که صاحبش را از ارتکاب عمل زشتی که برای او فراهم شده، باز ندارد و بر مصیبتی که بر او وارد شده است، شکیبایی ندهد، چه سودی دارد؟»21

و درباره سبک شمردن گناه می فرماید: «من الذّنوب التی لاتغفر لیتنی لا اُوخذ الاّ بهذا؛ از گناهانی که بخشیده نمی شود، این است که [گنهکار بگوید:] کاش به غیر همین گناه عقوبت نمی شدم.»22

در کنار موارد مذکور، اساسا آن حضرت اقشار مختلف مردم را به یاران و پیروانش می شناساند و توضیح می داد که برای هدایت چه گروهی باید هزینه و وقت اختصاص دهند و در واقع «مخاطب شناسی» در روند هدایتگری را، به آنان گوشزد می کرد. «قاسم هروی» می گوید:

دستخطّی از ابومحمّد علیه السلام به یکی از بنی اسباط صادر شد. او می گوید: به آن حضرت نامه نوشتم تا او را در جریان اختلاف میان دوستانش قرار دهم و رهنمود بگیرم. امام نوشت:

«وانّما خاطب اللّه عزّوجلّ العاقل...؛ همانا خدای عزّوجلّ اهل خرد را مورد خطاب قرار داده است و هیچ کس بیش از خاتم و سرور پیامبران دلیل و برهان بر پیامبری خود اقامه نکرد. با این همه، گفتند: او جادوگر، کاهن و دروغگوست. خداوند هر کس را که پذیرای هدایت بود، ارشاد کرد؛ چرا که بسیاری از مردم دلیل و برهان را می پذیرند. بدین ترتیب، هرگاه خدا دوست نداشته باشد حقّی را پدیدار سازد، هرگز پدید نخواهد آمد. او پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بیم و امید دهند و در حالت ضعف و قدرت، آشکارا مردم را به حق دعوت کنند و همواره با آنان سخن گویند تا خدا امر خویش را حاکم و فرمان خود را اجرا سازد.

مردم طبقات گوناگونی دارند؛ آنان که اهل بصیرت اند، راه نجات را شناخته، به حق تمسک جسته و به شاخه و فرعی استوار و پابرجا ارتباط یافته اند و هیچ شکّ و تردیدی به خود راه نداده و به غیر پناه نبرده اند.

طبقه دیگر، کسانی اند که حق را از اهل آن نگرفته اند؛ مانند کسانی اند که در دریا سفر می کنند، با تلاطم دریا آشفته می شوند و با آرامش آن آرام می گیرند.

دسته دیگر، اسیر شیطان شده و سخن پیروان حق را رد نموده و با حسادت خویش حق را مغلوبِ باطل می کنند. بنابراین، کسانی را که به این سو آن سو می زنند، به خود واگذار. چرا که اگر چوپان بخواهد گوسفندانش را گرد آورد، با کمترین زحمتی قادر به آن خواهد بود...»23

ب) اصلاحگری در حوزه غیر خودی ها

1. عملگرایی در هدایتگری

زیباترین نمونه از تحوّل انسان های خطاکار را می توان در این داستان ها یافت:

وقتی امام در زندان بود، عبّاسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و از وی خواستند بر امام سخت بگیرد. گفت: چگونه چنین کاری بکنم؟! دو نفر از بدترین انسان ها را گمارده ام که او را آزار دهند ولی حالا هر دو اهل عبادت و روزه شده اند!

به دستور صالح، آن دو را حاضر کردند و صالح از دلیل مهربانی شان با امام سؤال کرد، گفتند: درباره مردی که روزها به روزه و تمام شب به عبادت می پردازد و هر لحظه به او می نگریم، لرزه به انداممان می افتد، چه می گویی؟!

عباسیان با شنیدن این سخن، نا امید و پراکنده شدند.24

وقتی هم که حضرت در زندان علی بن نارمش بود، وی که از دشمنان کینه توز بود، چنان متحوّل شده که از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمی کرد و در حالی از نزد امام رفت که بیناترین فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.25

2.هدایت متخصّصان

اگر امر به معروف و نهی از منکر توده های عادی، شرایط و سازوکارهای مهمّی دارد، بی گمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسیت ها و برنامه های دقیق تری می خواهد. امام حسن عسکری علیه السلام برای هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به کار می برد؛ گاه موعظه، هشدار، نامه نگاری، ... و گاهی هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراکز علمی و نجات منحرفان نخبه.

ابن شهرآشوب می نویسد: اسحاق کِنْدی، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می رفت و ساکن عراق بود. کتابی به نام «تناقض های قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشه نشینی اختیار، و وقتش را صرف نگارش آن کتاب کرده بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری علیه السلام شرفیاب شد. وقتی چشم امام به او افتاد، فرمود: آیا میان شما مرد رشیدی نیست که گفته های استادتان کندی را پاسخ گوید؟ او گفت: ما همه شاگردیم و نمی توانیم اعتراض کنیم! امام عسکری علیه السلام مطالبی به وی آموخت.

شاگرد، نزد استاد رفت و همین طور عمل کرد. استاد هم بعد از پذیرش حقّ، او را قسم داد که بگوید این مطلب را از کجا شنیده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد که امام عسکری علیه السلام چنین شیوه و گفتاری را یاد داده است. کِنْدی هم گفت:

الآن درست گفتی! این چنین سخنی غیر از آن خاندان صادر نمی شود.

سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.26 *

نقش معجزه در هدایت و اصلاحگری

امام حسن عسکری علیه السلام همانند دیگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و کرامت» برای هدایت استفاده می کرد و این ظرفیت والا را در خدمت اصلاح اندیشه ها و افکار امّت اسلامی قرار می داد. اما ویژگی امام عسکری استفاده گسترده از این ظرفیت است. قطب راوندی 40 مورد و سیّد بحرانی 134 مورد، شیخ حرّ عاملی 136 مورد، علاّمه مجلسی 81 مورد از معجزات وی را نقل کرده اند.27

علت این امر نیز می تواند اختناق و فشارهای سیاسی و امنیتی باشد که دامنگیر شیعیان و حضرت بوده، البته امام برای تداوم نقش هدایتگری خود، از ابزار معجزه و کرامت که آن شرایط اختناق را خنثی می کرد، استفاده می نمود. برای آگاهی از معجزات امام عسکری علیه السلام منابع گوناگونی در دسترس است که با مطالعه آنها می توان نور «هدایت و اصلاح» را در قلب های مستعد تاباند.

پی نوشتها:

1. کفایة الاثر، ص 293؛ بحار الانوار، ج 36، ص 289؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 576، ح 487.

2. معادن الحکمة، ج 2، ص 264، به نقل از حیاة الامام العسکری، ص 255.

3. بحار الانوار، ج 50، ص 316 و 317.

4. همان، ص 274؛ کشف الغمّه، ج 3، ص 219.

5. همان، ص 267.

6. تذکرة الخواص، ص 324.

7. حیاة الامام العسکری، ص 310.

8. طه / 126.

9. تحف العقول، ص 484؛ رجال کشّی، ص 481.

10. تحف العقول، ص 487.

11. مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 428.

12. حدیقة الشیعة، ص 592.

13. اثباة الهداة، ج 3، ص 427.

14. کافی، ج 1، ص 511.

15. شرح باب حادی عشر، ص 99.

16. عیون المعجزات، ص 137.

17. همان؛ مدینة المعاجز، ص 571.

18. توحید صدوق، ص 1.1، ح 14.

19. کشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحار الانوار، ج 50، ص 296؛ معادن الحکمة، ج 2 ص 264، به نقل از حیاة الامام عسکری، ص 254.

20. نزهة الناظر، ص 72، به نقل از حیاة الامام العسکری، ص 153

21. همان، ص 73.

22. تحف العقول، ص 517.

23. کشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحارالانوار، ج 50، ص 296.

24. بحارالانوار، ج 50، ص 308؛ ارشاد، مفید، ص 344.

25. کافی، ج 1، ص 508.

26. مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 424.