علی، اسوه عدالت پیشگان

12 Jun 2017
کد خبر : 6726448
تعداد بازدید : 721

نوزدهم ماه مبارک رمضان، یکی از غمگین ترین روزهای حقیقت و عدالت است. در سحرگاه آن روز سرخ، محراب در عزای مردی گریست که تا آن روز، چنین گوهری را در آغوش خود نگرفته بود.

علی، اسوه عدالت پیشگان

علی علیه السلام و عدالت

اکنون به بررسی ابعاد چهارگانه عدالت در شخصیت یگانه تاریخ و اسوه عدل و عدالت، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام می پردازیم. او که در مکتب قرآن رشد یافته، با آیاتی همچون «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان [شناسایی حق از باطل] نازل کردیم؛ تا مردم، قیام به عدالت کنند» و همچنین «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه؛ ما ترازوی عدل را در روز قیامت، برپا می کنیم»، اُنس داشته و در مکتب عدالت محور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، شاگرد ممتاز بوده است. آن حضرت مجسمه ای از عدالت و تجسمی از عدل بود و همواره دوست و دشمن در برابر عظمت او سرخم می کنند و در برابرش، ردای خاکساری و تواضع می گسترانند.

شخصی از آن حضرت پرسید: عدالت برتر است یا بخشش؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عدالت، کارها را در جای خود قرار می دهد و بخشش، آنها را از مسیرشان خارج می کند و عدالت، تدبیر کننده ای است که به سود همگان است، و بخشش، به سود افراد خاصی است. بنابراین، عدل، شریف تر و برتر است».

عدالت اجتماعی امیرالمؤمنین علیه السلام

امام علی علیه السلام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی خویش، بعد از بیعت مردم، از تساوی حقوق سخن گفت و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متأخر و حتی تازه مسلمانان در حقوق و حدود، برابر دانسته، فرمود:

«مال، از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم می شود. هیچ کس در این تقسیم، بر دیگری برتری ندارد و برای متقین در روز قیامت، بهترین اجر و ثواب خواهد بود. خداوند، دنیا را اجر و ثواب متقین قرار نداد».

این اقدام امام از همان روز اول، مقدمه ناسازگاری های کسانی را فراهم آورد که به برتری ها و مزایای شخصی خویش، خو گرفته بودند. این افراد، بارها نزد امام می آمدند و با جسارت، ابراز می داشتند که ما از بزرگان قوم خویش هستیم و امام در پاسخ اینان می فرمود: «ذلیل، نزد من، عزیز است؛ تا حق او را از ظالم بگیرم و قوی، نزد من، ضعیف است؛ تا حق مظلوم را از او بازپس گیرم».

بدین ترتیب، امام هیچ گاه حاضر نشد بی جهت به افراد امتیاز دهد و در برابر خواسته های ناعادلانه ایشان، سر خم نکرد. آن حضرت اساساً حکومت را برای تحقق عدالت در همه ابعادش پذیرفت و آن را جز در این مسیر، نمی خواست و هدف آن حضرت از پذیرش حکومت، برپایی عدالت بود.

آن حضرت در این باره فرمود: «اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستم گر و گرسنگی ستم دیده، آرام و قرار نگیرند، بی تأمل، رشته حکومت را رها می کردم و پایانش را چون آغازش، می انگاشتم و چون گذشته، خود را کنار می کشیدم».

عدالت اقتصادی امیرالمؤمنین علیه السلام

امام علی علیه السلام در بُعد اقتصادی می فرماید: «به خدا سوگند! اگر [آن چه را که عثمان بخشیده است] نزد کسی بیابم، آن را به بیت المال مسلمانان باز می گردانم؛ هر چند آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان؛ زیرا در عدالت، گشایش است و کسی که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد».

این اقدامِ حضرت، یعنی تقسیم بیت المال به طور مساوی بین افراد، باعث شد حتی افرادی چون طلحه و زبیر نیز به او اعتراض کنند؛ زیرا وقتی امام از آن دو علت ناسازگاری شان را پرسید، گفتند: «تو حق ما را در تقسیم بیت المال، با غیر ما مساوی قرار دادی»! امام در پاسخ فرمود: «این، شیوه تقسیم رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و حکم قرآن نیز همین گونه است و رسول خدا صلی الله علیه وآله کسانی را که در راه خدا با جان و مال جنگیده بودند، در تقسیم بیت المال، با دیگران مساوی قرار می داد».

تقسیم بیت المال به طور مساوی، در بین مردم عرب، غیر منتظره بود و حتی ام هانی، خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متوجه شد که سهم او از بیت المال با سهم کنیز عجمی اش یکسان است، با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز در پاسخ او فرمود: در قرآن، برتری عرب را بر عجم ندیده است.

عدالت سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در مورد وظایف حاکم این گونه می فرماید: «مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنان و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز و چون درنده ای مباش که خوردنشان را غنیمت شمری؛ زیرا که آنان دو دسته اند؛ یا برادران دینی تو هستند و یا این که در آفرینش، با تو همسانند؛ لغزش هایی از دست ایشان بیرون می رود و نادرستی هایی از آنان سر می زند و دانسته و نادانسته، کارهایی از دستشان پدید می آید [که خوشایند تو نیست]؛ پس تو به خطای آنها، نگاه نکن و از گناه شان درگذر؛ همان گونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو و بخشش خود قرار دهد».

آن حضرت اصرار داشت به دیگران بفهماند که حکومت و زعامت، هدف نیست؛ بلکه تنها وسیله ای برای تحقق عدالت است. در این مورد سید رضی در نهج البلاغه به نقل از عبدالله بن عباس می نویسد: در «ذی قار» [پیش از جنگ جمل] نزد امیرمؤمنان علیه السلام رفتم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود. چون مرا دید، گفت: «بهای این کفش، چقدر است»؟ گفتم: «بهایی ندارد». فرمود: «به خدا سوگند! این کفش بی ارزش، نزد من، محبوب تر از حکومت بر شماست؛ مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم».

عدالت قضایی امیرالمؤمنین علیه السلام

نقل است که در زمان حکومت خلیفه دوم فردی نزد خلیفه از امام علی علیه السلام شکایت کرد. او امام را حاضر کرد و به او گفت: یا اباالحسن! دوشادوش مدعی بنشین. در این هنگام، آثار ناراحتی در چهره امام آشکار شد. عمر گفت: یا علی! از این که دوشادوش مدعی بنشینی، اکراه داری؟ امام علی علیه السلام فرمود: نه، ولی ناراحتی ام از این است که بین من و مدعی، مساوات را رعایت نکردی؛ زیرا مرا با گفتن کنیه ام، تکریم کردی؛ ولی او را این گونه گرامی نداشتی!

امیرالمؤمنین علیه السلام و موانع عدالت

آن حضرت در برپایی عدالت، مشکلات فراوانی داشت؛ تا آن جا که خودش زبان به گلایه گشود و در مورد مخالفان که در قالب ناکثین، قاسطین و مارقین در برابر حکومتش به مشکل آفرینی می پرداختند، فرمود: «چون حکومت را به دست گرفتم، عده ای پیمان شکستند؛ عده ای از دین و اطاعت بیرون رفتند و عده ای نیز راه ستم و تجاوز پیش گرفتند».

از طرف دیگر، ساده لوحی دوستان و حیله گری معاویه و عمروعاص نیز بر این مشکلات می افزود و این عوامل موجب شدند که آن حضرت نتواند عدالت دلخواهش را پیاده کند. آن حضرت از یکدل نبودن یاران، این گونه شکوه کرد: «به خدا قسم! این مسئله، دل را می میراند و اندوه و غصه می آورد که این گروه بر باطل خویش، متحدند و شما بر حق خویش، پراکنده اید».

امام خمینی در مورد مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرمود: «امیرالمؤمنین سلام الله علیه در صدر اسلام، مظلوم تر از هر حاکمی در هر وقت بود؛ آن قدر اذیتش می کردند. همان مقدس ها ایستادند مقابل؛ گفتند: باید قرآن را بالای نیزه کرد؛ اگر چنان چه قبول نکنی، چه خواهیم کرد؛ مجبورش کردند به این که قبول کند. بعد هم تکفیرش کردند؛ گفتند: توبه کن؛ تو کافر شده ای».