درآمدی بر ولادت و غیبت امام مهدی (عج)

29 Apr 2018
کد خبر : 6725638
تعداد بازدید : 1130

مهدی جان، از درازای تیره شب غیبت، چشم ها همه فرو خفتند، جز چشمان شیدای چشم به راهان که در سیاهی آسمان، فروغ تو را می جویند ـ ای نور دیدة چشم انتظاران

درآمدی بر ولادت و غیبت امام مهدی (عج)

اشاره:

یکی از شبهاتی که درباره ی حضرت مهدی علیه السلام شده، این است که آن حضرت، مصداق آیات وراثت زمین و روایات حکومت جهانی نیست .

نوشتار حاضر، ضمن اثبات انقلاب جهانی از دید قرآن و روایات، با نقل چهاردسته از روایات معتبر نزد شیعه و سنی، مانند حدیث «ثقلین » و «لزوم شناخت امام » و . . . به این شبهه پاسخ می دهد و عقیده ی شیعه را به اثبات می رساند .

«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون »

و ما، بعد از تورات، در زبور داوود نوشتیم که بندگان نیکوکار من، زمین را به ارث می برند .» (1)

در برابر ما، سه مطلب مربوط به هم هست:

مطلب نخست

نخستین مطلب، انقلاب جهانی فراگیری است که قرآن، در چند مورد، بدان اشاره می کند:

1- در آیه ی پنجاه و پنجم سوره ی نور آمده است:

«خدا، به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، وعده داد که همان گونه که امت های پیشین را لافت بخشید، هر آینه، آنان را هم خلافت دهد و دینی را که برای ایشان پسندید، برای شان استوار و حاکم سازد و یقینا، آنان را پس از بیمناکی شان آرام و ایمن قرارشان دهد .» .

2- در دو آیه ی پنجم و ششم از سوره ی قصص آمده است:

«و ما اراده کردیم که بر آن طایفه ی ضعیف و ذلیل، در آن سرزمین منت گذاریم و آنان را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملک و جاه فرعونیان گردانیم، و در آن سرزمین، به آنان قدرت و سلطه بخشیم و به فرعون و هامان و لشگریان شان آن چه را که از آن ترسان شوند، نشان دهیم .» . (2)

3- در آیه ی صد و پنجم سوره ی انبیا آمده است:

«هر آینه، ما بعد از تورات، در زبور داوود نوشتیم که بندگان نیکوکار من، زمین را به ارث می برند .» . (3)

این انقلاب، وقتی رخ می دهد که مستکبران بر زندگی مردم حکم می رانند و بندگان خدا را به استضعاف می کشانند و ارزش ها و خرد و وجدان مردمان را می ربایند و بشریت به بن بست می رسد . در این هنگام، اراده ی الهی دخالت کرده، توان و سلطنت را از دست ستمگران مستکبر گرفته و به دست مستضعفان صالح می رساند .

چنین انقلابی جهانی، در تاریخ تکرار شده است . از جمله ی آن ها، رخداد تاریخی بنی اسراییل است، آن زمان که فرعون، استکبار ورزید و در زمین فساد کرد . خداوند می فرماید:

«فرعون، در زمین (مصر) تکبر و گردن کشی کرد و مردم اش را گروه گروه کرد و طایفه ای را سخت ضعیف و ذلیل شمرد: پسران شان را می کشت و زنان شان را [برای خدمت ] زنده می گذاشت . هر آینه، فرعون، از مفسدان بود» . (4)

امر حتمی نخست، جا به جایی فرمانروایی از مستکبران به مستضعفان صالح است که انقلابی فراگیر در ارزش ها و در سرزمین ها [ ی مختلف ] و در فرمانروایی و رهبری است . این، از سنت های حتمی الهی است .

مطلب دوم

کسی که این انقلاب جهانی فراگیر را رهبری و فرماندهی می کند، «مهدی » از ذریه و نوادگان رسول الله صلی الله علیه و آله است . این مطلب، در حد تواتر، در روایات صحیح آمده است . این، همان دومین مطلبی است که حدیث نبوی، آن را ثابت می کند و مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و آن را مطلبی حق می دانند، همان گونه که آن مطلب نخست را نیز به حکم قرآن شریف، ابت شده می دانند . در هیچ یک از این دو مطلب، جای کوچک ترین تردیدی نیست .

احادیث مهدی علیه السلام در حدی است که قابل تردید نیست . ما، در این جا نمی خواهیم وارد این بحث و بحث پیشین شویم .

مطلب سوم

مهدی منتظر (عج) که رسول الله صلی الله علیه و آله از او خبر داده، محمد بن حسن بن علی علیهم السلام است که در دویست و پنجاه و پنج هجری در سامرا زاده شد و خدای متعال، او را از دید مردمان پنهان کرد . خداوند، برای نجات دادن مردم از ستم و نابود کردن شرک و دوگانگی و استوار ساختن توحید و پرستش خدا از سوی انسان، «مهدی » را می فرستد و او، شریعت و حدود خدا در زندگی مردمان را برپا می دارد .

از روایات فراوان اهل بیت علیهم السلام می فهمیم که مهدی منتظر - که رسول الله صلی الله علیه و آله بدو مژده داده است - محمد بن حسن عسکری، دوازدهمین امام از اهل بیت علیهم السلام است . سخن ما بر این مسئله متمرکز است و مخاطب مان در این بحث، کسانی اند که اعتقاد به حجیت حدیث اهل بیت علیهم السلام دارند و به دنبال دلایل کافی و روشن و صریح برای اثبات علمی عقیده ی امامیه، مبنی بر این که مهدی منتظر آل محمد علیهم السلام معین و مشخص شده است، هستند .

اختلاف میان شیعه ی امامیه و دیگر فرقه های اسلامی، در اصل قضیه ی مهدویت نیست; زیرا، تمامی مسلمانان - جز گروهی اندک - باور دارند که خدای متعال، از میان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله «مهدی » را برای انقلاب جهانی بزرگی در زندگی مردمان ذخیره کرده است، تا بشریت را نجات دهد . در این، تردیدی نیست و روایات نبوی، در این باره، صحیح و متواتر است . اختلاف میان شیعه ی امامیه و دیگر مسلمانان، تنها، در تشخیص و تعیین [ امام مهدی ] است .

شیعه ی امامیه، معتقد است که امام مهدی منتظر علیه السلام محمد بن حسن بن علی علیهم السلام است که در سال دویست و پنجاه و پنج هجری، در سامرا زاده شد و خداوند تعالی، برای حکمتی که خود می دانست، او را در پس پرده ی غیب برد و او، همان کسی است که خدای بلند مرتبه، او را برای نجات بشریت ذخیره کرده است و پیامبران و کتاب های الاهی قبلا بدو بشارت داده اند .

غیر شیعیان، معتقدند، مهدی ای که رسول الله صلی الله علیه و آله بدو مژده داده، هنوز به دنیا نیامده، یا زاده شده و ما، نام اش را نمی دانیم .

برای اثبات عقیده ی امامیه، به دو گروه دلیل، استدلال می کنیم:

گروه نخست، روایات عام و کلی است که ویژه ی امام علیه السلام نیست، اما قهرا و به ناچار، بر عقیده ی امامیه در مورد مهدی علیه السلام منطبق است .

اگر عقیده ی امامیه را در این باره به شمار نیاوریم، برای این گونه روایات، توجیه و تفسیری صحیح نمی دانیم . این روایات، یقینا، صحیح اند . بعضی از آن ها، در مصادر و منابع امامیه، در طبقات مختلف راویان سند، متواترند و مناقشه و ایرادی در آن ها نیست . بخش اعظم این روایات را در مدارک و منابع معتبر اهل سنت و به سندهای معتبر یا متواتر نیز می بینیم .

ایمان و اعتقاد به درستی این احادیث، به اثبات علمی عقیده ی امامیه در تشخیص و تعیین امام منتظر منجر می شود; زیرا، این روایات با عقیده ی معروف امامیه منطبق است و ما، مصداق و تفسیر دیگری برای این احادیث نمی شناسیم .

مطابقت کامل این روایات با مبنای شیعه ی امامیة و عدم مطابقت آن با هیچ مبنای معروف دیگری ما را به طور قطع، به این نتیجه می رساند که این روایات، ناظر به همان رای و عقیده ی شیعه ی امامیه اثنا عشریه است .

نمونه ای از این گروه از احادیث، چنین است:

حدیث ثقلین

نخستین حدیثی که در این باره بدان استناد می کنیم، حدیث ثقلین است . این حدیث، صحیح است و به تواتر، از رسول الله صلی الله علیه و آله رسیده است . محدثان تمامی فرقه های اسلامی، بر صحیح بودن اش، اجماع و اتفاق نظر دارند . از میان علمای مسلمان، کسی نیست که در صحت این روایت و صدور آن از رسول الله صلی الله علیه و آله تردید کند .

برای اثبات سخن ما، همین کفایت می کند که افراد زیر، آن را نقل کرده اند:

مسلم در صحیح، ترمذی و دارمی در سنن، احمد بن حنبل در جاهای متعددی از مسندش، نسایی در خصائص، حاکم در مستدرک، ابوداوود و ابن ماجه در سنن .

طرق [و اسناد روایت] این حدیث در کتاب های امامیه، بیش از آن است که در این مختصر شمارش شود .

متن حدیث - چنان که در بیش تر مصادر است - چنین است:

ای مردم! همانا، من، بشرم [مانند دیگران]، نزدیک است که [از سوی فرشته ی مرگ] خوانده شوم، و من هم پاسخ دهم . من، میان شما، دو چیز گران سنگ به جا می گذارم . آن دو، کتاب خدا و عترت ام، اهل بیت ام، هستند . این دو، هرگز از هم جدا نمی شوند، تا بر من، در حوض [کوثر] آیند . بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و بدانان چیزی نیاموزید; زیرا، از شما داناترند .

این حدیث، به صراحت می گوید:

الف) پیامبر، پس از خود، دو جانشین برای هدایت امت باقی می گذارد که قرآن و اهل بیت اش هستند .

ب) هر دو جانشین، باقی اند و تا روز قیامت، هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند .

ج) رسول الله صلی الله علیه و آله فرمان داد به آن دو چنگ زنند تا از گمراهی مصون نگه داشته شوند .

چنگ زدن، به معنای پیروی و طاعت است . همین، معنای «حجت » است و حجت و حجیت، معنایی جز پیروی و اطاعت ندارد .

اگر نکته ی نخست (باقی گذاشتن دو چیز گران سنگ) را به دومین نکته (جدانشدن شان از هم) پیوند زنیم، اصل مهمی را به دست می آوریم . آن اصل، این است که در هر زمان حجت و امامی از اهل بیت علیهم السلام وجود دارد که هرگز از کتاب خدا جدا نمی شود .

ابن حجر در صواعق می گوید:

احادیثی که مردم را بر لزوم تمسک به کتاب و اهل بیت دعوت می کند، دلالت دارد بر این که هیچ گاه رشته ی شایستگان اهل بیت تا روز قیامت بریده نخواهد شد، همان گونه که قرآن هم چنین است . از این رو، اهل بیت، موجب امان و قرار زمینیان بودند، چنان که گفته خواهد شد . گواه بر این، خبر پیشین است که [پیامبر فرمود] : «در هر نسلی از بازماندگان امت ام، عادلانی از اهل بیت ام هستند .» . (5)

بدون تردید، حدیث دلالت دارد که حجتی از اهل بیت علیهم السلام، به عنوان امام مردم، همیشه، خواهد بود .

برای این حدیث، جز وجود امام مهدی علیه السلام و حیات و بقا و غیبت و امامت اش بر مسلمانان، چنان که امامیه باور دارد، تفسیر یا مصداقی نیست . اگر این اعتقاد را باور نکنیم، در قرن هایی که بر حیات مسلمانان گذشته است، هرگز مصداق و تفسیری نخواهیم یافت . نه اکنون و نه پیش از این، میان مسلمانان، کسی نیست که ادعا کند، داناترین مردمان است و مردم می بایست از او پیروی کنند و بر وی پیشی نگیرند و از او آموخته، بدو نیاموزند .

اگر پرسیده شود: «فایده ی امامی که از دید مردم غایب است، چیست؟» . می گوییم، خدای بلند مرتبه، ما را بر اسرار غیبت اش، جز اندکی، آگاه نکرده است . آن چه خدا علمش را بر ما پوشانده، بسیار است و جز اندکی به ما [دانش نداده و ] نشناسانده است . صادق امین حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله به ما خبر داد: که حجتی از اهل بیت اش، میان مردم و روی زمین تا روز یامت باقی می ماند . ما، سخن پیامبر را تعبدا می پذیریم و علم آن چه را نمی دانیم، به آن که می داند، وامی گذاریم . البته، بر همه روشن است که تمام آن چه در شریعت و دین الهی هست، برای ما شناخته شده و معلوم نیست .

حدیث «آن که بمیرد و امام زمان اش را نشناسد . . .» (6)

مسلم، آن را در صحیح اش روایت کرده است . نص حدیث، چنین است:

از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت است: «آن که بمیرد و بر عهده اش بیعت [امام حق ] نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است .» . (7)

بخاری، در صحیح اش به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت می کند:

«آن که از [ گستره ی حکومت ] سلطان [ شرعی ] بیرون رود، گر چه یک وجب باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است .» . (8)

احمد، در مسندش به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله چنین روایت کرده است:

«آن که بمیرد و بر او طاعت [ امامی حق ] نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است .» (9)

طیالسی در مسندش به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت کرده است:

«کسی که بمیرد، بی آن که امام [ حق ] داشته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است .» . (10)

حاکم، همین را در مستدرک اش چنین آورده است:

«آن که بمیرد و بر عهده اش [ پیروی ] امام مردم [ حق پرست ] نباشد، مرگ اش، به جاهلیت است .» . (11)

حاکم، با شرط شیخین (بخاری و مسلم) این حدیث را صحیح می داند . ذهبی، آن را در تلخیص المستدرک آورده (12) ، و با شرط شیخین، آن را صحیح می داند . پوشیده نیست که ذهبی، در تصحیح احادیث مستدرک، بسیار سختگیر است . هیتمی، در مجمع الزوائد (13) ، آن را با سندها [ و روایان ] بسیار و گونه های مختلف آورده است .

طریق [ و گزارش گران ] و الفاظ حدیث، بسیار و در حد استفاضه است و دانستیم - چنان که ذهبی گواهی کرده - برخی، صحیح است .

ثقات محدثان امامی، این حدیث را روایت کرده اند . طرق [ و روایان ] اینان نیز بسیار است، که برخی صحیح است . مضمون کلی این حدیث، قریب به تواتر است .

مجلسی قدس سره، برای آن در بحارالانوار، بابی با عنوان «من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة » قرار داده، و چهل حدیث را به همین معنا، از راویان بسیار روایت کرده، که الفاظ آن، نزدیک به هم است . (14)

ما، برای نمونه، دو طریق آن را بیان می کنیم:

الف) طریق نخست، روایت برقی در محاسن به سند معتبر از امام صادق علیه السلام است . ایشان، روایت را چنین آورده است:

«زمین، جز با امام، درست و راست نمی شود و هر که بمیرد و امام اش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است .» . (15)

ب) دومین طریق، روایت «کشی » از ابن احمد از صفوان از ابی یسع است . در این روایت، آمده است:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

«پایه های اسلام را به من معرفی بفرما .» . فرمود: «شهادت به توحید» - تا فرمود: - رسول الله فرمود: «آن که بمیرد و امام زمان اش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است .» . (16)

همه ی رجال این سند، موثق اند . هر چند در این گونه روایات که از سوی شیعه و سنی، بسیار روایت شده اند، نیاز به توثیق سند نداریم .

این روایات، بر چند حقیقت زیر دلالت دارد:

الف) جز با امام، زمین، به ثبات و آرامش نمی رسد .

ب) در هر زمان می بایست انسان، امام زمان اش را بشناسد . معرفت او، جزء دین است و جهل به امام و نپذیرفتن اش از جاهلیت است .

ج) در زمان می بایست همگان از امام پیروی کنند و روا نیست کسی از طاعت امام زمان اش سر باز زند .

د) آن که بمیرد و گردن به بیعت امام ننهد، به مرگ جاهلیت مرده است .

ه) در هر زمان، می باید امامی که شناخت و پیروی اش واجب است، وجود داشته باشد . در طول زمان، باید زنجیره ی امامان، پیوسته باشد و هیچ عصر و زمانی، از آنان خالی نباشد .

درست نیست که گفته شود: «این مورد، مانند حکم به شرط موضوع، یا تعلیق حکم بر موضوع، مانند هر قضیه ی حقیقیه ی دیگری است .» ; زیرا، درست است که قضیه ی حقیقیه، بر اثبات موضوع اش دلالت ندارد، بلکه بر فرض تحقق موضوع، حکم، ثابت می شود، اما روایات وارد در این باب، بر معنایی بیش از این دلالت دارد . این روایات، بر ضرورت ارتباط یا معرفت و پذیرش امام از سوی مردمان، به عنوان شرطی برای مسلمان بودن و این که اگر چنین نشود، مرگ جاهلی در پیش است، دلالت دارد . این قضیه، بر وجود امام در هر زمانی، دلالت دارد و به معنای این نیست که قضیه ی حقیقیه، موضوع اش را ثابت نمی کند . قضیه ی حقیقیه، همیشه، به شرط تحقق موضوع است، اما ما می گوییم، آن چه از روایات می فهمیم، استمرار موضوع، یعنی وجود امام حجت در هر زمانی است، که امری غیر از اثبات موضوع است .

به تعبیر دیگر، روایات وارد در این باب، از سنت خدای متعال پرده بر می دارد که اقتضای آن، وجود امام عادل - که خدا، اطاعت اش را واجب کرده است، و خروج از پیروی اش را اجازه نداده است - . در هر زمانی است حکم شرعی وارد در این روایات، سنت الهی را می نمایاند که وجوب پیروی از امام در هر زمان است .

سنت الهی ای که از این حکم فهمیده می شود، وجود امام در تمامی زمان ها است و گرنه چه گونه از انسان می توان خواست که به هنگام مرگ، در حال طاعت از امام زمان اش باشد و پا بند بیعت، و پیرویش باشد، نه این که عهد و پیمان اش را بشکند یا امام را نشناسد، و اگر از طاعت سر باز زند یا بیعت را بشکند یا امام را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؟ اگر این نیست، چرا این اندازه در پاداش و مجازات، سخت گیری شده است؟

واضح است که حاکمان ستمگر و پیشوایان کفر و آنان که با خدا و رسول اش می جنگند، مصداق امامی که بر مردم واجب است او را بشناسند و در هر زمان پیروش باشند، نیستند . خدای متعال می فرماید:

و شما مؤمنان، هرگز نباید با ستمگران، همدست و دوست باشید و گرنه، آتش کیفر آنان، شما را هم خواهد گرفت . (17)

از رفتار رؤسای مسرف و ستمگر، پیروی نکنید که در زمین فساد می کنند و به اصلاح حال خلق نمی پردازند . (18)

چه گونه باز می خواهند طاغوت را حکم خود گمارند، در صورتی که مامور بودند بدان کافر شوند؟ ! (19)

پس از آگاهی از مطلب گذشته، می گوییم، تنها تفسیر برای این روایات، آن است که امامیه می شناسد و بدان معتقد است; یعنی، پس از در گذشت رسول الله صلی الله علیه و آله، امامت در اهل بیت علیهم السلام ادامه داشته و با وفات امام حسن عسکری علیه السلام، قطع نشده است .

ما، معتقد نیستیم، اطاعتی که برابر اسلام است و سر باز زدن از آن، مساوی با جاهلیت، اطاعت از کسانی است که خدای متعال به ما فرمان داده با آنان دوست و همدست نباشیم، بلکه بدانان کفر ورزیم .

هر که این دسته از روایات را کنار روایات نخست بنهد، تطابق و همخوانی روشنی میان شان می یابد . در حدیث ثقلین وارد شده:

«اینان، حجت خدا بر بندگان اند و تمسک به آنان، واجب است; زیرا، همسنگ و برابر قرآن اند و تا وقتی مردم بدانان چنگ زنند، هرگز گمراه نمی شوند .»

و در دسته ی دوم روایات وارد شده:

«شناخت اینان، جزء دین خدا است و نشناختن شان، گمراهی و جاهلیت است .» .

پس حاکمان ستمگر نمی توانند مصداق این دسته از احادیث باشند .

حدیث «زمین از حجت، خالی نمی ماند(20)

این حدیث را راویان ثقه و مورد اطمینان امامیه، مانند کلینی و صدوق و ابوجعفر طوسی، از طریق های بسیار روایت کرده اند . که طبقات مختلف اسناد این روایت، به حد تواتر می رسد . محمد بن یعقوب کلینی در کتاب «الحجة » کافی، بابی به عنوان «الارض لاتخلو من حجة » قرار داده است (21) . علامه ی مجلسی در بحارالانوار، بابی را با عنوان «الاضطرار الی الحجة و ان الارض لاتخلو من حجة » گشوده، و در آن، یکصد و هجده حدیث، بدین مضمون ذکر کرده است .

کلینی در کافی، کتاب الحجة، باب «ان الارض لاتخلو من حجة » می گوید:

گروهی از اصحاب ما، از احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن ابی عمیر، از حسین بن ابی العلاء گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

«زمین، بی وجود امام خواهد بود؟» . فرمود: «نه!» . گفتم: «دو امام با هم خواهند بود؟» . فرمود: «مگر آن که یکی [ امامت کند و دیگری ] ساکت باشد .» . (22)

سند این روایت، صحیح است و در آن تردیدی نیست .

کلینی، از علی بن ابراهیم، از پدرش; و وی، از محمد بن ابی عمیر، از منصور بن یونس و سعدان بن مسلم، از اسحاق بن عمار، به نقل از امام صادق علیه السلام می گوید:

شنیدم امام فرمود: «زمین، خالی از امام نمی ماند .» . (23)

سند این روایت هم صحیح است .

کلینی، از محمد بن یحیی، به نقل از احمد بن محمد، از علی بن حکم، از ربیع بن محمد مسلی، از عبدالله بن سلیمان عامری، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که امام فرمود:

«پیوسته، روی زمین، حجت خدا خواهد بود .» . (24)

سند، صحیح است و روایت معتبر، و راویان، موثق .

کلینی، از علی بن ابراهیم، از محمد بن عیسی، از یونس، از ابن مسکان، از ابو بصیر، به نقل از یکی از آن دو [ امام ] می گوید که فرمود:

«خداوند، زمین را بدون وجود عالم، رها نکرده است .» . (25)

سند، صحیح است و روایت، معتبر .

کلینی، از حسین بن محمد، از معلی بن محمد، از وشاء، روایت می کند: از امام رضا علیه السلام پرسیدم:

«آیا زمین، بدون امام می ماند؟» . فرمود: «نه!» عرض کردم: ما [ به مردم ] می گوییم: اگر خدای عزوجل، بر بندگان خشم گیرد، زمین باقی نمی ماند .» . فرمود: «زمین، باقی نخواهد ماند و در این صورت، از بین خواهد رفت .» . (26)

سند، صحیح، و روایت، معتبر است .

شریف رضی، از امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه مطلبی را نقل می کند که با بحث ما مرتبط است . امام علیه السلام فرمود: زمین، خالی از حجتی که برای خدا قیام کند، نمی ماند، خواه پیدا و مشهور باشد، خواه ترسان و ناشناس; زیرا، نباید حجت ها و نشانه های خدا از بین رود . (27)

آن چه گفته شد، نمونه ای از روایات بسیاری است که به حد تواتر می رسد و سند برخی تمام است .

برای کسی که با سخنان اهل بیت علیهم السلام آشنا است، حجت، اصطلاحی شناخته شده است و این احادیث نیاز به شرح بسیار و دقت و درنگ ندارد و صراحت دارد که وجود امام، در هر زمانی، ضرورت دارد . برای این روایات، تفسیری جز آن چه شیعه ی امامیه می شناسد و بدان معتقد است، وجود ندارد; یعنی، امام هست و حیات دارد و غایب است . اگر این اعتقاد را معتبر ندانیم، تفسیری برای این روایات بسیار و در حد تواتر، نخواهیم یافت .

حدیث «امامان دوازده گانه »

بخاری، در کتاب الاحکام از صحیح اش، گزارش می کند که جابر بن سمره گفت:

شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دوازه امیر خواهد بود .» سپس کلمه ای فرمود که نشنیدم . پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی، از قریش اند .» .

مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع لقریش » [ مردم پیرو قریش اند]، از صحیح اش می گوید:

جابر بن سمره گفت: شنیدم پیامبر فرمود: «اگر دوازده مرد بر مردم حکم رانند، پیوسته، کارشان رو به راه خواهد بود .» . سپس پیامبر کلمه ای فرمود که نفهمیدم . از پدرم پرسیدم: «رسول الله چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (28)

مسلم، در صحیح، در همان کتاب، همان باب، از جابر بن سمره گزارش می کند که شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«با دوازده خلیفه، اسلام، پیوسته، عزت مند خواهد ماند .» . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (29)

مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع . . .» از صحیح اش، از جابر بن سمره نقل می کند: همراه پدرم، بر پیامبر وارد شدم و شنیدم که فرمود: «کار امت، رو به راه نخواهد شد، مگر دوازده خلیفه میان شان باشند .» . سپس سخنی فرمود که نشنیدم و به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (30)

ترمذی، در کتاب الفتن، باب «ما جاء فی الخلفاء» از سنن اش، به نقل از جابر بن سمره می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«پس از من، دوازده امیر خواهد بود .» .

راوی، در دنباله آورده است:

«ابو عیسی می گوید: این حدیث، صحیح است .» (31) .

ابو داوود در سنن، به نقل از جابر بن سمره می گوید:

شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «با دوازده خلیفه، این دین، پیوسته، عزت مند خواهد بود .» . مردم، تکبیر بر آوردند و فریاد زدند . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «پدر! چه فرمود؟» گفت: «همه، از قریش اند .» . (32)

حاکم، در کتاب «معرفة الصحابه » از مستدرک اش، به نقل از جابر می گوید: نزد رسول الله صلی الله علیه و آله بودم و شنیدم فرمود:

«با وجود دوازده خلیفه، تکلیف و وضع امت، پیوسته آشکار است .» .

احمد بن حنبل، در مسند می گوید:

«این حدیث را، جابر، از سی و چهار طریق، روایت می کند .» . (33)

ابو عوانه، این حدیث را در مسندش آورده است . (34)

ابن کثیر، در البدایة و النهایة (ج 6/ص 248) و طبرانی در المعجم الکبیر (ص 94 و 97) والمناوی در کنوز الحقائق (ص 208) و سیوطی در تاریخ الخلفاء (ص 61) و عسقلانی در فتح الباری (ج 13/ص 179) و بخاری در التاریخ الکبیر (ج 2/ص 158) و خطیب در تاریخ بغداد (ج 14/ص 353) والعینی در شرح البخاری (ج 24/ص 281) و حافظ حسکانی در شواهد التنزیل (ج 1/ص 455) و قسطلانی در ارشاد الساری (ج 10/ص 328) و . . . حدیث مزبور را آورده اند .

محدثان امامیه، از طریق های بسیار زیاد که به تواتر می رسد، سند حدیث را بیان کرده اند . در میان آن ها، سندهای صحیحی است که قابل تردید نیست .

شیخ حر عاملی، در جلد دوم از کتاب ارزش مند اثبات الهداة، نهصد و بیست و هفت روایت با مضمونی نزدیک به هم در امامت دوازده امام آورده که در بسیاری، به گونه ای صریح و روشن، شمار دوازده تن و نام امامان نیز آمده است . برخی از اسناد روایات، صحیح و بی اشکال است و بی هیچ عیبی، به حد تواتر می رسد .

از جمله ی آن ها، نود و پنج روایت در کافی کلینی،

پنجاه و سه حدیث در عیون الاخبار صدوق،

بیست و دو حدیث در معانی الاخبار صدوق،

نود و دو روایت در کمال الدین صدوق،

بیست و دو روایت در امالی صدوق،

هجده حدیث در الغیبة شیخ ابوجعفر طوسی،

یازده روایت در مصباح المتهجد طوسی را آورده است .

ما، هیچ وجه معقولی برای تردید در روایتی که محدثان معتبر از نهصد و بیست و هفت طریق روایت کرده اند، نمی بینم .

چند نکته درباره ی این حدیث

1- تردیدی نیست که حدیث «اثنا عشر خلیفة » از رسول الله صلی الله علیه و آله است که شیعه و سنی از طرق بسیار، آن را روایت کرده اند . روایت بخاری و مسلم - از اهل سنت - و کلینی و صدوق و شیخ طوسی - از شیعه - ما را از دیگر راویان این حدیث، بی نیاز می کند .

2- این احادیث، آشکارا می گوید، امامان ذکر شده در روایت، بر حق اند و از شمار پیشوایان ستم و بیداد، مانند معاویه، یزید، ولید، متوکل، . . . نیستند .

3- شمارشان، دوازده تن است، به تعداد نقیبان بنی اسراییل . خدای بلند مرتبه می فرماید:

«خدا، از بنی اسراییل عهد گرفت، و دوازده بزرگ، میان آنان برانگیختیم [ که پیشوای هر نسلی باشند . ]» . (35)

4- زمانی، بی وجود آنان نخواهد بود .

برای تمامی این احادیث، مصداق و تطبیقی جز امامان دوازده گانه - که آخرین آنان، امام دوازدهم، مهدی منتظر علیه السلام است - و نزد شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه شناخته شده اند، سراغ نداریم .

اگر زحمت و مشقتی را که علمایی مانند سیوطی متحمل شده اند تا دوازده امیر پس از رسول الله صلی الله علیه و آله را مرتب کنند، ببینیم، قلب مان مطمئن خواهد شد که مقصود رسول الله صلی الله علیه و آله جز امامان دوازده گانه ی اهل بیت علیهم السلام نیست .

بر توجیهی که سیوطی برای این روایت آورده، محمود ابو ریه، حاشیه ی خوبی زده است:

«خدا بیامرزد آن کسی را که بگوید، سیوطی، [ با این توجیه اش ] مانند کسی است که شبانه برای جمع آوری هیزم برود [ که هر خس و خاری را کورمال و با دست زخمی گرد آورد ] !» . (36)

آن چه بر شمردیم، چهار دسته روایت بود که از لحاظ سند و دلالت، قابل تردید نیست . اگر این احادیث را به هم ضمیمه کنیم، مصداقی حقیقی و دقیق، جز آن چه شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه می شناسد، ندارد .

آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار را نمی پذیرند، نمی توانند عقیده و نظر خود را مصداق این احادیث بدانند; چرا که در بسیاری زمان ها و در مرحله های بلندی از تاریخ، زنجیره ی امامت، بنابر همه ی مبانی و آرا، جز عقیده ی امامیه ی اثنا عشریه، گسسته شده است و حتی اگر تکلفی را که سیوطی برای ترتیب دادن دوازده امام کشیده شده است، بپذیریم، باز دسته ی نخست و دوم و سوم احادیث، با واقعیت تاریخ اسلامی همخوانی ندارد و مصداقی برای این احادیث پیدا نمی کنیم .

اما آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار امام را می پذیرند، مانند اسماعیلیه، اینان نیز نمی توانند تفسیری درست از این چهار گونه احادیث نشان دهند; زیرا، اعتقادشان، مطابقت با دسته ی چهارم، یعنی روایاتی که صراحت دارد شمار خلفای رسول الله صلی الله علیه و آله پس از ایشان، دوازده امام یا امیر است، ندارد .

پس تطبیق و مصداق این روایات، در تاریخ اسلام، منحصرا، [ عقیده و ] گفته ی شیعه ی امامیه است، نه مصداق های دیگر . این استدلال، معنای «مطابقت و انحصار» است [ که در آغاز سخن گفتیم . ]

برای فهم بهتر این استدلال، به حکمی در باب قضا اشاره می کنیم . اگر یک نفر، مبلغی پول در خانه ای بیابد که جز چند نفر معدود بدان جا رفت و شد ندارند و دیگران وارد نمی شوند، و یکی از آن اشخاص، مدعی آن مبلغ شد . اگر کسانی که بدین خانه رفت و شد دارند، چنین ادعایی نداشته باشند، حتما، قاضی، حکم می کند که مال را به سبب نبود ادعای دیگری، به مدعی بدهند . برای این حکم بدیهی، نیاز به بینه یا سوگند یا دیگر راه های اثبات قضایی نیست . اثبات امامت امامان دوازده گانه ی اهل بیت، تا حدودی، مانند این مثال قضایی بدیهی است . از این رو گفتیم، انطباق این روایات بر امامان دوازده گانه ی اهل بیت، از جمله دوازدهمین امام غایب و منتظر علیه السلام انطباقی قطعی و ضروری است و نیاز به تلاش علمی بسیار ندارد . برای تشخیص صحیح مصادیق این تعداد، تنها، باید نگاهی پیراسته و پاک داشت و از پیشینه و ته مانده های فکری و تعصب های کور، خالی بود . خداوند، ما را از آن تعصب کور، در پناه خود نگه دارد .

گزیده ی سخن

سخن را در این باره خلاصه کرده، می گوییم، در برابر ما، دو فرض است:

فرض نخست، درستی عقیده ی شیعه ی امامیه درباره ی امامان اثنا عشر، از جمله حضرت مهدی علیه السلام است .

دومین فرض، نادرستی این باور است .

طبیعی است، اگر در پرتو چهار دسته احادیث گذشته که مناقشه در اعتبار آن ها، مخالف همه ی اصول حدیث شناختی است، و تکذیب و رد آن ها، به معنای انکار رسالت است، به پژوهش و تحقیق درباره ی این دو فرض بپردازیم، به آسانی، تفسیری واقعی و تاریخی از این چهار گونه احادیث خواهیم فهمید و آن، درستی عقیده ی شیعه است .

پی نوشت ها:

1) انبیاء (21) : 105 .

2) قصص (28) : 5- 6 .

3) انبیاء (21) : 105 .

4) قصص (28) : 4 .

5) الصواعق المحرقة، دار الطباعة المحمدیة، مصر، ص 149 .

6) من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة .

7) صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب الامر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن، ج 6، ص 22 .

8) صحیح البخاری، کتاب الفتن، باب دوم .

9) مسند احمد، ج 1، ص 416 .

10) مسند الطیالسی، چاپ حیدر آباد، ص 259 .

11) المستدرک حاکم .

12) تلخیص المستدرک، ذهبی، ج 1، ص 77 .

13) مجمع الزوائد، هیتمی، ج 5، ص 218- 225 .

14) بحار الانوار، ج 23، ص 76- 93 .

15) رجال سند، همگی، ثقه اند .

16) بحار الانوار، ج 23، ص 90; رجال کشی، ص 266- 267 .

17) هود (11) : 113 .

18) شعراء (26) : 151- 152 .

19) نساء (4) : 60 .

20) لا تخلو الارض من حجة .

21) الکافی، ج 1، ص 178 .

22) همان .

23) همان . سند و تمامی راویان حدیث، ثقه اند . ابراهیم بن هاشم، پدر علی بن ابراهیم است . علامه، در خلاصه، اخذ به روایت اش را ترجیح داده است . فرزندش علی بن ابراهیم، در تفسیر، بسیار از او روایت کرده است . وی در مقدمه ی تفسیر، ملتزم به روایت از موثقان است . ابن طاووس، هنگام ذکر روایتی از امالی صدوق - که در سند آن ابراهیم بن هاشم است - می گوید: «تمامی راویان حدیث، ثقه اند .» .

وی، نخستین کسی است که حدیث کوفیان را در قم پخش کرد و از او پذیرفتند، به رغم آن که مشهور بود که قمی ها، در پذیرش حدیث، بسیار سخت گیرند . فقیهان ما در اخذ روایت وی تردید نمی کنند . آیة الله خویی، رحمه الله، می گوید: «در وثاقت ابراهیم بن هشام، شک، روا نیست .» .

24) همان . علی بن حکم را فقیهان ما توثیق کرده اند; زیرا، در اسناد کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی است .

25) همان .

26) همان، ج 1، ص 179 . سند، معتبر و کامل است . حسین بن محمد اشعری، مورد وثوق شیخ کلینی است . معلی بن محمد، بصری است . در تفسیر قمی گزارش شده که او، ثقه است . وشاء، حسن بن علی بن زیاد است . برقی، درباره اش می گوید: «در وثاقت اش، تردید، روا نیست .» .

27) نهج البلاغه، حکمت 147 .

28) صحیح مسلم، چاپ دارالفکر، ج 6، ص 3، ح 6، (باب ان الناس تبع لقریش از کتاب الامارة) .

29) همان، ح 8 .

30) همان .

31) سنن الترمذی، ج 4، ص 501، چاپ مصطفی البابی الحلبی .

32) سنن ابی داوود، ج 2، ص 421، چاپ مصطفی البابی الحلبی 1371 .(آغاز کتاب المهدی .)

33) مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 86- 108 .

34) مسند ابی عوانة، ج 4، ص 396 و 398 و 399 .

35) مائده (5) : 12 .

36) اضواء علی السنة المحمدیة، ص 212، چاپ دارالتالیف، مصر .