چاره ای نماند جز فرار؛ 26 دی ماه سالروز فرار شاه معدوم

چاره ای نماند جز فرار؛ 26 دی ماه سالروز فرار شاه معدوم


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیامهای مردمی به رهبری امام خمینی«قدس سره» و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم شهدا در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهینآمیز «احمد رشیدیمطلق» علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

چاره ای نماند جز فرار؛ 26 دی ماه سالروز فرار شاه معدوم

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران میدانند. وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت میکرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار میآمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد. آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیهی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانیهای ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد. روابط ایران با همةکشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فکر راه انداختن جشن های تازهای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانهای برای ریخت و پاشهای تازه قرار دادند. اسدالله علم یکی از معاونین خود، دکتر باهری را که سوابق تودهای داشت برای سرپرستی برنامههای تبلیغاتی این جشنها برگزید و دهها کتاب در وصف خاندان پهلوی که هر یک با مقدمهای با امضای علم آغاز میشد، انتشار یافت.

در فوریة سال 1976؛ یعنی در زمان حکومت «فورد» در آمریکا و یازده ماه قبل از آن که کارتر وارد کاخ سفید بشود، یک هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی دربارة خاندان سلطنتی و ساختار حکومت در ایران تهیه کرد که در تیراژ محدودی در مجموعة نشریات محرمانة سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای آمریکا توزیع گردید.در این گزارش، خانوادة سلطنتی ایران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه را زمامداری خودکامه که به جز افراد خانوادة خود فقط با ده، دوازده نفر که رأس آنها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، مراوده دارد؛معرفی نمود. «فقط از این عده اطلاعاتی را کسب میکند. او با کسی مشورت نمینماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است که مقامات دولتی و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آنها 150 تا 160 خانوادة دیگر هم هستند که در درجة دوم اهمیت قرار گرفتهاند و ردة دوم مقامات سیاسی و فعالیتهای بازرگانی کشور را اشغال میکنند. مجموع این خانوادهها که 200 خانواده میشوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شدهاند که آمریکاییها در گذشته از آن بهعنوان خانوادة حاکم بر ایران نام میبردند. به گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران:

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حکومت دموکراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمیکنند.»

شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده سالة هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کردة آمریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان، هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشکآور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییسجمهور جدید آمریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند. در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای آمریکاییها باقی نگذاشت، به طوری که در بازگشت، اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکة سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلات اقتصادی و نابسامانیهای ناشی از ریخت و پاشهای گذشته از یک طرف و تشدید مخالفتها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر میشد. آموزگار در کار خود فرومانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمیکرد و سرانجام با انتشار مقالة توهینآمیز نسبت به امامخمینی« قدس سره» در روزنامة اطلاعات در 17 دی 1356، کاریترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.

این مقاله به ابتکار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه، شریف امامی را که مهره انگلیسی ها بود روی کار آورد تا بتواند در کنار حمایت آمریکا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انتخاب شریف امامی به نخست وزیری هم، هیچ یک از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقبگرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیتهای مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزدة رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقة 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با بالگرد بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهدة شعلههای آتش که از صدها نقطة شهر زبانه میکشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران آمریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آنها ابلاغ کند. سفیر آمریکا، نظر موافق واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت: «دولت انگلستان آنچه را که اعلیحضرت به مصلحت کشور خود تشخیص دهند، تأیید میکند.»

شاه پس از این ملاقات، حکم نخستوزیری ارتشبد ازهاری را امضا کرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشکیل دولت نظامی گفت که صدای انقلاب ملت را شنیده و قول میدهد که اشتباهات گذشته جبران شود.دولت نظامی در همان چند روز اول، ناتوانی خود را در ادارة امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی هم عملاً کارآیی خود را از دست داد؛ زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمیشد. حکومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری کرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در کشورشان میگذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بنبستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهة ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیامهای مردمی به رهبری امام خمینی«قدس سره» و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم شهدا در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهینآمیز «احمد رشیدیمطلق» علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکانپذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعتکنندگان، نخستوزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگانهای گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک بالگرد وارد فرودگاه شدند.

شاه در مصاحبة کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز میشود و تهران را به سوی مصر ترک میکنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایهگذاری آینده موفق شود.»

در مورد مدت سفر گفت: «این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمیتوانم آن را تعیین کنم.»

بعد از ظهرآن روز، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.

در آخرین روزها، فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانوادة سلطنتی، تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 سالة شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.